5- ویژگىهاى دوران غیبت حضرت مهدى علیه السّلام
از روایات مختلف استفاده مىشود که پیش از ظهور حضرت مهدى علیه السّلام گناه و فساد در جهان زیاد مىشود به حدّى که انسانهاى پرهیزگار کمیاب و افراد آلوده به گناه و تبهکار فراوان مىگردد. در برخى از روایات به بیش از صد گناه اشاره شده است.
حضرت صادق علیه السّلام به یکى از اصحاب خویش فرمود: هرگاه این گناهان را مشاهده کردى مراقب خویش باش و از خداوند درخواست نجات و رهائى کن.
1- حق و اهل آن از بین رفتند (طرفداران حق کم شدند).
«الحقّ قد مات و ذهب اهله»
2- ظلم و ستم همه جا فراگیر شده است.
«الجور قد شمل البلاد»
3- فساد در همه جا آشکار شده است و کسى از آن جلوگیرى نمىکند و مرتکبین آن براى خود عذر تراشى مىکنند.
«الشّرّ ظاهر لا ینهی عنه و یعذّر اصحابه»
4- کوچکترها احترام بزرگترها را رعایت نمىکنند.
«الصّغیر یستحقر بالکبیر»
5- پیوند خویشاوندى بریده شده است.
«الارحام قد تقطّعت»
6- مداحى و چاپلوسى فراوان شده است.
«الثّناء قد کثر»
7- مردم مال خود را در غیر راه خدا، صرف مىکنند و کسى به آنه اعتراض نمىکند و جلوى آنها را نمىگیرد.
«الرّجل ینفق المال فی غیر طاع اللّه فلا ینهی و لا یؤخذ علی یدیه»
8- همسایه به همسایه خود آزار مىرساند و کسى مانع او نمىشود:
«الجار یؤذی جاره و لیس له مانع»
9- حرام، حلال و حلال، حرام شمرده مىشود: «الحرام یحلّل و الحلال یحرّم».
10- قوانین و دستورات دینى براساس تمایلات اشخاص تفسیر مىگردد:
«الدّین بالرّأی»
11- از افراد باایمان چنان سلب آزادى مىشود که جز با دل نمىتوانند ابراز تنفر کنند:
«المؤمن لا یستطیع ان ینکر الّا بقلبه»
12- رشوهخوارى در میان کارکنان دولت رایج شده است:
«الولا یرتشون فی الحکم»
13- کارهاى لهو چنان را رواج پیدا مىکند که هیچ کس جرأت جلوگیرى از آن را ندارد:
«الملاهی قد ظهرت یمرّ بها لا یمنعها احد احدا، و لا یجتریء احد علی منعها»
14- شنیدن حقایق قرآن بر مردم گران مىآید، اما شنیدن باطل، سهل و آسان است:
«القرآن قد ثقل علی النّاس استماعه و خفّ علی النّاس استماع الباطل»
15- همسایه به همسایه خود از ترس زبانش احترام مىگذارد:
«الجار یکرم الجار خوفا من لسانه»
16- براى غیر خدا، حج و جهاد مىشود:
«طلب الحجّ و الجهاد لغیر الله»
17- مردم ریاست را براى رسیدن به دنیا طلب مىکنند (نه براى انجام وظیفه و خدمت به دین و بندگان خدا) و خود را به بد زبانى مشهور مىسازند تا از آنها بترسند و کارها را به آنها واگذار کنند:
«الرّجل یطلب الرّئاس لغرض الدّنیا و یشهر نفسه بخبث اللّسان لیتّقّی و تسند الیه الامور»
18- مردم، سنگدل مىشوند (و عواطف مىمیرد).
«قلوب النّاس قد قست»
19- مردم طرفدار کسى مىشوند که پیروز است (خواه بر حق باشد، خواه بر باطل):
«النّاس مع من غلب»
20- آلات لهو و لعب حتى در مکه و مدینه آشکار مىشود:
«المعازف ظاهر فی الحرمین»
21- اگر کسى امر به معروف و نهى از منکر کرد، به او مىگویند: این کار وظیفه تو نیست:
«الرّجل یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر، فیقوم الیه من ینصحه فی نفسه فیقول: هذا عنک موضوع»
22- هر سال فساد و بدعتى نو پیدا مىشود:
«کلّ عام یحدث فیه من الشّرّ و البدع اکثر ممّا کان»
23- بىاحترامى به پدر و مادر آشکار شده، آنها را سبک مىشمارند و پدر و مادر نزد فرزندانشان از همه بدتر مىگردند و فرزندان از اینکه به پدر و مادرشان افترا ببندند، خوشحال مىشوند. (نه تنها ناراحت نمىشوند و از آنها دفاع نمىکنند، بلکه از اینکه نسبت به آنها دروغى گفته شده و متهم شوند، خوشحال مىشوند):
«العقوق قد ظهر و استخفّ بالوالدین و کانا نم اسوء النّاس حالا عند الولد و یفرح بأن یفتری علیهما»
24- افرادى پیدا مىشوند که اگر روزى گناه کبیرهاى انجام ندهند، غمگین هستند:
«الرّجل اذا مرّ به یوم و لم یکسب فیه الذّنب العظیم ... کئیبا حزینا»
25- مردم نسبت به وقت نماز بىاعتنا مىشوند:
«الصّلا قد استخفّ باوقاتها».[1]
3- فلسفه غیبت حضرت مهدى علیه السّلام
در اینکه علت و فلسفه غیبت حضرت مهدى علیه السّلام چیست براى ما روشن نیست و مانند بسیارى از اسرار و حقایق براى ما نامعلوم است. حضرت صادق علیه السّلام مىفرمایند موضوع غیبت حضرت مهدى علیه السّلام نظیر جریان حضرت موسى و خضر است که کارهاى خضر از قبیل کشتن جوان، سوراخ کردن کشتى، درست کردن دیوار، به هنگام جدایى براى حضرت موسى علیه السّلام روشن شد. حکمت غیبت مهدى علیه السّلام نیز بعد از ظهور مشخص خواهد گردید.
«... إنّ وجه الحکم فی ذلک لا ینکشف الّا بعد ظهوره کما لم ینکشف وجه الحکم فیما اتاه الخضر من خرق السّفین و قتل الغلام و اقام الجدار لموسی علیه السّلام الی وقت افتراقهما»[1]
البته در برخى از روایات به چند جهت درباره فلسفه غیبت اشاره شده است از جمله:
1- خطر کشته شدن: قال رسول اللّه صلّى الله علیه و اله:
«لابدّ للغلام من غیب فقیل له و لم یا رسول الله، قال: یخاف القتل»[2]
لازم به ذکر است که منظور از ترس که در روایت آمده، ترس نفسانى نیست که امرى ناپسند است، بلکه مقصود ترس عقلانى است که پسندیده است. توضیح اینکه اگر ترس ناشى از خودخواهى باشد و انسان حاضر نباشد براى حفظ دین جان خود را فدا کند، این ترس نفسانى و ضد شجاعت است، اما اگر ترس از هدر رفتن باشد این
ترس واجب است زیرا خون دادن مهم نیست، مهم آن است که خون به نتیجه برسد و به بار بنشیند. حضرت على علیه السّلام مىفرماید: شرایط و اوضاع طورى شد که مجبور شدم نسبت به کشته شدن عزیزان خود بخل بورزم، از این رو دست به شمشیر نبردم چرا که هیچ یاورى جز خاندان خود نداشتم و کسى از من دفاع و حمایت نمىکرد و لذا صبر نمودم.
«فنظرت فاذا لیس لی رافد و لا ذاب و لا مساعد الّا اهل بیتی فضننت بهم عن المنیّ».[3]
با اینکه حضرت على علیه السّلام داراى شجاعت ویژهاى بود و در جنگهاى فراوانى شرکت کرد و در لیلة المبیت در بستر پیامبر خوابید و حاضر شد جان خود را فدا کند، بنابراین حضرت ولى عصر علیه السّلام نیز داراى شجاعت ویژهاى همانند جدّ بزرگوارش حضرت على علیه السّلام است، اما ترس از آن دارد که اگر در
میان مردم ظهور پیدا کند با کشتن او که آخرین ذخیره الهى است، دین خدا از بین برود.[4] 2- امتحان و آزمایش:
«عن جابر الجعفی قال قلت لابی جفعر علیه السّلام متی یکون فرجکم فقال هیهات هیهات لا یکون فرجنا حتّی تغربلوا ثمّ تغربلوا یقولها ثلثا حتّی یذهب الله الکدر و یبقی الصّفو»[5]
جابر جعفى از امام باقر علیه السّلام سؤال مىکند فرج شما خاندان چه موقع است؟ حضرت مىفرمایند: فرج و ظهور ما اتفاق نمىافتد مگر آنکه شیعیان به شدت در امتحان الهى شرکت کنند و غربال شوند سپس غربال شوند تا اینکه ناخالصها بروند و خالصها باقى بمانند.
3- عدم بیعت با طاغوتیان:
قال المهدی علیه السّلام: «و انی اخرج حین اخرج و لا بیع لاحد من الطّواغیت فی عنقی»[6]
نکته مهمى که باید به آن توجه داشت امام از دیدگان ما غائب است لکن ما از دیده او غائب نیستیم او تمام انسانها را مىبیند و مىشناسد و از اعمال همه مطّلع است حضرت مهدى مىفرماید:
«فانّا نحیط علما بانبائکم و لا یعزب عنّا شیئا من اخبارکم»[7]
4- اجراى سنن انبیاء درباره حضرت مهدى علیه السّلام
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
«انّ الله عزّ و جل ابی الّا ان یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السّلام فی غیابتهم»[8]
خداوند عز و جل مىخواهد درباره او (امام مهدى علیه السّلام) سنتهاى پیامبران علیهم السّلام را در غیبتهایشان جارى سازد.
چنانکه یوسف و یونس و عیسى و موسى مدتى از دیدگان مردم پنهان شدند.
5- خدا نمىخواهد امام در میان قوم سمتگر باشد. (تنبیه و تنبّه مردم)
امام جواد علیه السّلام:
«اذا غضب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم»[9]
هنگامى که خداوند تبارک و تعالى بر خلق خود خشم کند، ما را از میانشان دور مىکند.
6- خالى شدن صلبهاى کافران از مؤمنان
امام صادق علیه السّلام:
«... لن یظهر ابدا حتّی تخرج و دائع الله عز و جل فاذا خرجت ظهر علی من ظهر من اعداء الله عزّ و جلّ جلاله فقتلهم»[10]
(امام مهدى علیه السّلام) ظهور نخواهد کرد تا اینکه و دیعههاى خداوند خارج شوند، پس وقتى مؤمنان از صلبهاى کافران آشکار شدند، او نیز ظهور مىکند و بر دشمنان خداوند عزوجل غلبه یافته و آنان را مىکشد.
وظایف شیعیان در زمان غیبت
در کتاب شریف مکیال المکارم هشتاد وظیفه براى شیعه در عصر غیبت بیان شده از جمله:
1- شناخت حضرت مهدى علیه السّلام
«اللّهم عرّفنی نفسک فانّک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک اللّهم عرّفنی رسولک فأنّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک اللّهمّ عرّفنی حجّتک فأنّک ان لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی».[11]
2- دعا براى سلامتى حضرت مهدى علیه السّلام. دعاى معروف
«اللّهمّ کن لولیّک الحج بن الحسن ....»[12]
3- دعا براى تعجیل فرج حضرت مهدى علیه السّلام
4- یارى حضرت مهدى علیه السّلام
در دعاى ندبه مىخوانیم خدایا ما را کمک کن تا حقوق آن بزرگوار را ادا کنیم
«و اعنّا علی تأدی حقوقه الیه».
5- ندبه و گریه براى امام زمان علیه السّلام: امام صادق علیه السّلام درباره فرزندش گوید، آقاى من غیبت تو خوابم را گرفته و محل استراحت را براى من تنگ نموده و آرامش مرا از بین برده است.
«سیّدی غیبتک نفت رقادی و ضیّقت علیّ مهادی و ابتزت منّی راح فوأدی»[13]
6- خواندن زیارتهایى که وارد شده است. 7- توسل به حضرت مهدى علیه السّلام 8- هدیه براى حضرت مهدى علیه السّلام 9- توبه 10- خودسازى 11- آمادگى براى ظهور حضرت مهدى علیه السّلام 12- اطاعت از نواب حضرت 13- رعایت ادب به هنگام شنیدن یا گفتن نام حضرت 14- اظهار محبت و علاقه 15- ذکر فضائل و مناقب 16- ارجاع مردم به حضرت مهدى علیه السّلام 17- شرکت در مجالس حضرت 18- انتظار فرج 19- توجه و تعظیم مکانهایى که منتسب به حضرت است مانند مسجد سهله، مسجد کوفه، سرداب مقدسه در سامرا، مسجد جمکران 20- رعایت حقوق برادران دینى. 21- قیام به هنگام شنیدن یا مطرح کردن نام مخصوص حضرت 22- دست بر سر گذاشتن هنگام شنیدن نام امام.
هنگامى که دعبل قصیده معروف خود را براى حضرت رضا علیه السّلام خواند و نام حضرت مهدى را برد آن حضرت دست بر سر گذاشت و به احترام فرزندش ایستاد.[14]
4- منافع امام غائب علیه السّلام
شخصى مىگوید از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از امام غایب چگونه استفاده مىشود؟ امام در پاسخ فرمودند: همانطورى که از خورشید در حالى که پشت ابر است استفاده مىشود.
«ای والّذی بعثنی بالنّبوّ انّهم لینتفعون به و یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع النّاس بالشّمس و ان جلّلها السّحاب».[15]
1- همانطورى که خورشید پشت ابر مورد انتظار است که هر لحظه ظهور پیدا کند، امام مهدى علیه السّلام نیز مورد انتظار است تا به واسطه ظهورش منافع بیشترى نصیب مردم شود.
2- منکران وجود آن امام در زمان غیبت مانند منکران وجود خورشیدند که پشت ابر پنهان شده است.
3- نفع خورشید عمومى است ولى تنها افراد بینا از نور آن در دیدن بهرهمند مىشوند، همینطور نفع وجود مقدس حضرت عمومى است و لکن مؤمنان پرهیزگار از آن حضرت بهره مىبرند.
4- به هر اندازه که روزنهها و پنجرههاى منزل بیشتر باشد، نور خورشید به
درون منزل راه بیشترى پیدا مىکند همینطور نور وجود حضرت مهدى نیز هر اندازه که موانع بیشتر از دل برداشته شود در درون قلب راه بیشترى پیدا مىکند.
5- خورشید در منظومه شمسى مرکزیت دارد و کرات و سیارات به دورادور او در حرکتند چنانکه وجود مقدس حضرت مهدى علیه السّلام در نظام هستى مرکزیت دارد.
«ببقائه بقیت الدّنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السّماء»[16]
6- باد و باران و روییدن گیاهان و امثال آن از برکت نور خورشید است که ابر گرفتگى در آن اثر مهمى ندارد.
7- ابر هرگز آفتاب را نمىپوشاند بلکه ما را مىپوشاند و در نتیجه ما را از دیدن آن محروم مىکند، چگونه مىتوان گفت کسى که عالم وجود در قبضه قدرت اوست و مىتواند هر لحظهاى در هر جا حضور داشته باشد غایب است؟
8- پوشاندن ابر اختصاص به کسانى دارد که در زمین هستند نه کسى که بر فراز ابر حرکت مىکند، غیبت آن حضرت نیز براى کسانى است که به دنیا و طبیعت چسبیدهاند اما کسانى که بر شهوات نفسانى خود پا مىگذارند و در آسمان معنویت پرواز مىکنند هر لحظه که بخواهند در حضور هستند.
9- خورشید با تابش و نور و حرارتش بسیارى از امراض را از بین مىبرد، حضرت مهدى علیه السّلام نیز شفاى امراض روحى انسانها است.
[1] ( 2). شیخ صدوق، کمال الدین ج 2 ص 481، باب 44، ح 11.
[2] ( 1). نهج البلاغه خ 217
[3] ( 2). نهج البلاغه خ 217
[4] ( 1). اقتباس از عصاره خلقت/ 102
[5] ( 2). شیخ طوسى، کتاب الغیبة ص 339.
[6] ( 3). همان ص 290.
[7] ( 4). احتجاج، 2/ 497.
[8] ( 1). بحار 52/ 90
[9] ( 2). اصول کافى 1/ 343
[10] ( 3). بحار 52/ 97
[11] ( 1). کمال الدین 2/ 342
[12] ( 2). کافى 4/ 162
[13] ( 1). شیخ طوسى، کتاب الغیبة ص 167 و شیخ صدوق، کمال الدین ج 2 ص 352.
[14] ( 2). منتخب الاثر، 640.
[15] ( 1). بحار 52/ 93
[16] ( 1). دعاى عدیله
2- ویژگىهاى شخصى حضرت مهدى علیه السّلام
حضرت مهدى علیه السّلام داراى ویژگیهاى شخصى فراوانى است از جمله:
1- پیروى از حضرت فاطمه علیها السّلام؛
قال المهدی علیه السّلام: «فی ابن رسول الله لی اسو حسن»[1]
دختر رسول خدا براى من اسوه و الگویى نیکوست.
2- مقتداى حضرت عیسى علیه السّلام؛
قال رسول اللّه صلّی الله علیه و اله: «یجتمع المهدی و عیسی بن مریم فیجیء وقت الصّلا فیقول المهدی لعیسی تقدّم، فیقول عیسی انت اولی بالصّلا فیصلّی عیسی وراءه مأموما»[2]
حضرت مهدى علیه السّلام با حضرت عیسى علیه السّلام دور هم آیند و هنگام نماز فرا مىرسد، حضرت مهدى علیه السّلام به حضرت عیسى مىفرماید: بفرمائید جلو، حضرت عیسى علیه السّلام مىگوید: نه، شما براى امامت نماز شایستهتر هستید، آنگاه حضرت عیسى علیه السّلام به آن حضرت اقتدا مىکند و نماز را پشت سر او مىخواند.
3- محبوب امام صادق علیه السّلام؛
قال الصادق علیه السّلام: «لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی»[3]
اگر دوران او را درک مىکردم، همه زندگىام را در خدمت به او مىگذراندم.
4- ایجاد کننده وحدت؛
قال الهادی علیه السّلام: «هو الّذی یجمع الکلم و یتمّ النّعم و یحقّ الله به الحقّ»[4]
اوست که وحدت کلمه ایجاد مىکند و نعمتهاى الهى را به اتمام مىرساند و خداوند به وسیله او حق را پابرجا و باطل را نابود مىسازد.
5- محوکننده باطل
«و یزهق الباطل و هو مهدیکم المنتظره»[5]
6- سایه انداختن ابر سفید بر سر مبارک او؛
قال رسول اللّه صلّى الله علیه و اله:
«یظهر فی آخر الزّمان علی رأسه غمام بیضاء تظلّه من الشّمس فیها ملک ینادی بلسان عربیّ فصیح هذا المهدی فاتّبعوه»[6]
(امام مهدى علیه السّلام) در آخر الزمان ظهور مىکند، ابر سفیدى بالاى سرش حرکت مىکند و در برابر خورشید وجود مقدسش سایه مىاندازد. از مىاندازد. از میان ابر فرشته بانگ برمىآورد: این مهدى است، از او پیروى کنید.
7- بهرهورى مردم در زمان غیبت؛
قال المهدی علیه السّلام: «و امّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشّمس اذا غیبتها عن الابصار السّحاب»[7]
و اما کیفیت بهرهورى از من در دوران غیبتم، همچون بهرهورى از خورشید به هنگامى است که ابر آن را از دیدگان بپوشاند.
8- رزق مردم به برکت امام زمان علیه السّلام
9- برپائى نظام هستى به برکت امام مهدى علیه السّلام
«بیمنه رزق الوری و بوجوه ثبتت الارض و السّماء»[8]
به برکت او (امام مهدى علیه السّلام) به خلق روزى مىرسد و به وجود او زمین و آسمانم پابرجاست.
10- رفع گرفتارى از مردم به برکت امام مهدى علیه السّلام:
قال مهدى علیه السّلام:
«انا خاتم الاوصیاء و بی یدفع الله البلاء عن اهلی و شیعتی»[9]
11- امنیت مردم به برکت امام مهدى علیه السّلام:
قال مهدى علیه السّلام:
«و انّی لامان لاهل الارض کما انّ النّجوم امان لاهل السّماء»[10]
12- انتقام گیرنده از دشمنان
قال مهدی علیه السّلام: «انا بقی الله فی ارضه و المنتقم من اعدائه»[11]
13- مجهّز بودن امام مهدى علیه السّلام به صلاح رعب
14- تأیید خاص الهى براى امام
15- ظاهر شدن گنجهاى زمین براى امام مهدى علیه السّلام
16- جهانى بودن حکومت مهدى علیه السّلام
قال الباقر علیه السّلام: «القائم منّا منصور بالرّعب مؤیّد بالنّصر تطوی له الارض و تظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق و المغرب ...»[12]
[1] ( 1). شیخ طوسى، کتاب الغیبة مؤسسه معارف اسلامى 285
[2] ( 2). تذکرة الخواص 2/ 325.
[3] ( 3). نعمانى، الغیبة 245 باب 13 ح 26
[4] ( 1). یوم الخلاص، 404.
[5] ( 2). یوم الخلاص، 404.
[6] ( 3). روزگار رهایى، 1/ 479.
[7] ( 4). شیخ صدوق کمال الدین 2/ 485 باب 45 ح 4.
[8] ( 1). دعاى عدیله
[9] ( 2). شیخ صدوق، کمال الدین 2/ 485 باب 43 ح 12
[10] ( 3). شیخ طوسى، کمال الدین/ 246
[11] ( 4). شیخ صدوق، کمال الدین 2/ 384 باب 38 ح 1
[12] ( 1). همان 1/ 330 باب 32 ح 16
احادیث فروانى از پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) در باره حضرت مهدى (ع) در ابعاد مختلف وارد شده از جمله شباهت امام (ع) به پیامبران الهى در فضائل و کمالات انسانى و شباهت به پیامبر اکرم (ص) در سیرت و سنت، حکمت غیبت و بهره مندى مردم از وجود امام (ع) در عصر غیبت، مژده در باره ظهور حضرت بقیة الله الاعظم (ع) و انتقام گرفتن خداوند از دشمنان اسلام، علائم و نشانه هاى پیش از ظهور، ویژگى هاى حکومت ان حضرت مانند گسترش یافتن علم و دانش، تکامل عقول و اندیشه ها، توسعه عدالت و امنیت در آن زمان، آباد شدن زمین و از بین رفتن فقر و تهیدستى و مشکلات دیگر در ان زمان و خلاضه جهانى شدن دى اسلام در عصر ظهور آن حضرت، چنانکه قرآن کریم مى فرماید آیه شریفه با مختصر تفاوتى سه بار در قرآن کریم مطرح شده است.[1]
بعضى از دانشمندان پیروزى در آیه شریفه را به معنى پیروزى منطقه اى و محدود گرفته اند که در عصر پیامبر اکرم (ص) و یا زمان هاى بعد از ان براى اسلام و مسلمین صورت پذیرفته و لکن حق آن است که آیه شریفه پیروزى همه جانبه اسلام بر همه ادیان جهان را خبر مى دهد زیرا آیه شریفه به طور مطلق غلبه و پیروزى دین حق را بیان کرده و هیچ نوع قیدى بر ان وارد نشده است.
و از روایات استفاده مى شود که پیروزى دین اسلام بر تمام ادیان هنگامى است که حضرت مهدى (ع) ظهور کند و به برنامه جهانى شدن اسلام تحقق بخشد.
حضرت صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمودند:
و الله ما نزل تأویلها بعد و لا ینزل تأویلها حتى یخرج القائم فاذا خرج القائم لم یبق کافر بالله العظیم
به خداوند سوگند محتوا و مضمون این آیه هنوز محقق نشده و محقق نخواهد شد مگر این که قائم ظهور کند و زمانى که او قیام کند در روى زمین کافرى نسبت به خداوند بزرگ باقى نمى ماند.[2]
در این که مقصود از این پیروزى، پیروزى منطقى است یا نظامى دو نظریه است: گروهى معتقدند که این پیروزى تنها پیروزى منطقى و استدلالى است و این امر حاصل شده است چرا که اسلام از نظر قدرت منطق و استدلال بر همه آیین هاى موجود برترى دارد. لکن گروهى دیگر پیروزى را به معناى غلبه ظاهرى و غلبه قدرت گرفته اند و این امر به وسیله قیام حضرت مهدى (ع) تکمیل مى گردد. چنان که در حدیثى از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود:
لا یبقى على ظهر الارض بیت مدر و لا وبر الّا ادخله الله کلمه الاسلام[3]
در سراسر روى زمین خانه اى از سنگ و گل یا خیمه هایى از کرک و مو باقى نمى ماند مگر اینکه خداوند اسلام را در آن وارد مى کند.
نوشتارى که در پیش رو دارید بیست و پنج سخن درباره حضرت مهدى (ع) از دیدگاه قرآن کریم و احادیث است که برخى از این موضوعات را با تأمل در قرآن کریم و روایات به سبک ویژه اى به رشته تحریر در آورد ه ایم تا علاقه مندان به حضرت مهدى (ع) خصوصا مبلغان گرانقدر و سروران عزیز روحانى در امر تبلیغ از آن استفاده کنند. از این رو مطالب به طور فشرده و خلاصه خدمت خوانندگان محترم ارائه مى گردد.
1- ویژگىهاى ظاهرى و باطنى حضرت مهدى علیه السّلام
الف) ویژگىهاى ظاهرى: حضرت مهدى علیه السّلام از لحاظ جمال ظاهرى داراى اندامى زیبا و دلانگیز است که به قسمتى از آن جمال خجسته اشاره مىشود:
1- پیشانى باز و نورانى 2- بینى کشیده و باریک:
قال رسول اللّه صلّى الله علیه و اله:
«المهدی منّی اجلی الجبه اقنی الانف»[4]
مهدى از من است، پیشانى باز و نورانى و بینى کشیده و باریک دارد.
3- صورت مانند ماه تابان
4- رنگ عربى (گندمگون)
5- جسم اسرائیلى (راست قامت و تا حدى بلند قد)
قال رسول اللّه صلّى الله علیه و اله:
«المهدی من ولدی وجهه کالقمر الدرّی اللّون لون عربی و الجسم جسم اسرائیلی»[5]
مهدى از فرزندان من است، سیمایش چون ماه تابان گرد و درخشان است، رنگش عربى (گندمگون) و جسمش اسرائیلى (راست قامت و تا حدى بلند قد) است.
6- صورت مانند دینار گرد و گلگون
7- دندان ماند شانه (ظریف و منظم)
قال رسول اللّه صلّى الله علیه و اله:
«وجهه کالدّینار اسنانه کالمنشار ...»[6]
چهرهاش مانند گرد و گلگون و دندانهایش ماند شانه ظریف و منظم است.
8- محاسن پرمو
9- خالى جذاب بر گونه راست:
«کثّ اللّحی علی خدّه الایمن خال»[7]
دیدگان مبارکش سرهم کشیده و محاسن مبارکش پرمو و بر گونه راست او خالى (جذاب) است.
11- شانه ها پهن:
«عریض مابین المنکبین»[8]
مهدى داراى شانههاى پهن است.
12- نورانیت خاص:
«المهدی طاووس اهل الجّن علیه جلابیب النّور»[9]
مهدى طاووس اهل بهشت است که هالهاى از نور او را احاطه کرده است.
13- چهرهاى جوان:
قال الرضا علیه السّلام:
«علامته ان یکون شیخ السنّ شابّ المنظر حتّی انّ الناظر إلیه لیحسبه ابن اربعین سن او دونها و انّ من علاماته ان لا یهرم بمرور الایّام و اللّیالی حتّی یأتیه اجله»[10]
نشانه مهدى آن است که در سن پیرى است ولى جوان به نظر مىآید که هرکس او را ببیند گمان مىکند که 40 سال یا کمتر دارد و یکى دیگر از نشانههاى او این است که با گذشت زمان تا هنگام رسیدن اجل اثر پیرى در او مشاهده نمىشود.
ب) ویژگىهاى باطنى:
1- آرامش روحى
2- وقار ویژه
3- شناخت به حلال و حرام خداوند
4- بىنیاز از همه مردم
قال الحسین علیه السّلام: «تعرفون المهدی علیه السّلام بالسّکین و الوقار و بمعرف الحلال و الحرام و بحاج النّاس الیه و لا یحتاج الی احد»[11]
مهدى را با سکینه و وقار و شناخت حلال و حرام و نیاز همگان به او و بىنیازى او از همه خواهید شناخت.
5- زهد و وارستگى از دنیا:
قال الصادق علیه السّلام: «فوالله ما لباسه الّا الغلیظ و لا طعامه الّا الجشب»[12]
به خدا سوگند لباس او جز پارچهاى زبر و خشن و غذاى او جز غذایى ساده نیست.
6- داناترین مردم
7- حکیمترین آنان
8-پرهیزگارترین انسان
9- بردبارترین مردم
10- سخىترین شخص
11- عابدترین فرد
12- سخن گفتن فرشتگان با او
قال الرضا علیه السّلام: «... یکون اعلم النّاس و احکم النّاس و اتقی النّاس و اسخی الناس و اعبد النّاس ... و یکون محدّثا»[13]
[1] ( 1)- فتح 28. صفّ 9
[2] ( 1)- شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، دارالکتب الاسلامیه ج 2/ 670
[3] ( 1). مجمع البیان، 5/ 25؛ نمونه، 22/ 112.
[4] ( 1). اربلى، على بن عیسى- کشف الغمه 2/ 184
[5] ( 2). همان
[6] ( 1). نعمانى، الغیبة 247 باب 14 ح 1
[7] ( 2). منتخب الاثر 166.
[8] ( 3). علامه مجلسى، بحار، چاپ بیروت 51/ 40
[9] ( 4). کشف الغمه 2/ 481
[10] ( 5). شیخ صدوق، کمال الدین 2/ 652
[11] ( 1). منتخب الاثر 309.
[12] ( 2). نعمانى، الغیبة 233 باب 13 ح 20
[13] ( 1). شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه 4/ 418
جریان «واقفیه انقلاب اسلامی» پس از رحلت امام (ره) از ولیفقیه زمان فاصله گرفت و شدت انحراف آنان را به رویارویی با مکتب امام کشاند. کمتر از یک دهه پس از رحلت امام (ره) پردهها برافتاد و اینان که با نفاق خود را همراه با انقلاب و امام معرفی میکردند، عملاً ماهیت حقیقی خویش را اثبات کردند.
پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع) رخنهای در جهان تشیع بروز کرد که از آن به «واقفیه» تعبیر میگردد. شیخ مفید آخرین انشعاب از شیعه اثنیعشریه را واقفیه میداند که در امامت امام موسی کاظم (ع) متوقف شدند و امامت حضرت علی بن موسیالرضا (ع) را انکار کردند. ماجرا از آن قرار بود بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای علیبنابیحمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را در اختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چراکه در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. ازاینروی نهتنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر استفاده کردند.
بهنظر میرسد، حب دنیا این یاران مورد وثوق اهلبیت را به ورطه خیانت و ضلالت کشاند و هرچند اثری از این فرقه در تاریخ بهجای نماند، اما تکرار تاریخ بار دیگر در ادوار دیگر، یادآور ماجرای واقفیون است. مشابه چنین ماجرایی را در انقلاب اسلامی نیز میتوان مشاهده کرد که در ادامه جزئیات این تشابه بر مخاطبان محترم روشنتر خواهد شد.
واگرایی پس از امام
در واپسین روزهای عمر امام راحل (ره) یکی از اصلیترین دغدغههای ایشان حفظ و حراست از انقلاب و جلوگیری از نفوذ دشمن و نامحرمان به داخل نظام بود. این جمله از بیانات امام (ره) در این خصوص شنیدنی است که فرمودند:«تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد. تا من هستم، نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بیپناه را از بین برند. تا من هستم، از اصول نه شرقی نه غربی عـدول نخواهم کرد. تـا من هستم، دست ایـادی آمریکا و شوروی را در تمـامی زمینهها کوتـاه میکنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته، پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»[1]
از سویی ایشان به عمق راهبرد «استحاله از درون» دشمن نیز پی برده بودند و در آن سالها بدان هشدار میدادند:«حریفهای ما که کارکشته و کارکرده و مطالعه کرده هستند، اینها مطالعه کردهاند که... یک ملت را نمیشود مهار کرد باید چه بکنند؟ تا اینکه انقلاب را نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند. فعالیت الآن این است که میخواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد نفاق و اختلاف کنند...»[2]
موسویخوئینیها: من زمان امام(ره) هم ولایت مطلقه را قبول نداشتم اما ازآنجاییکه امام جاذبه فوقالعادهای داشت و ما نیز از شاگردان ایشان بودیم رویمان نمیشد که جلوی امام مخالفت کنیم اما حالا که این شرایط نیست، من میگویم که از ابتدا هم این مسئله را قبول نداشتهام.
بازخوانی برخی حقایق پشت پرده همان دوران و نیز رویدادهایی که بعداً رخ داد نشان از عمق دوراندیشی حضرت امام (ره) در شناخت آسیبهاست.
در سالهای واپسین عمر امام (ره) بازگشت گروهی از وابستگان جریان فکری لیبرال به بخشهایی از زیرمجموعه حاکمیت و ارتباط آنها با برخی از شخصیتها به شکلهای مختلف عیان بود. افزایش مراودات مهندس بازرگان و همفکرانش با آیت آ... منتظری و نتیجتاً تأثیرپذیری شگرف منتظری از آنها و نیز رخنه آرامآرام برخی دگر اندیشان سکولار به مؤسسات مطبوعاتی هم چون کیهان و اطلاعات -که تحت مدیریت جناح چپ سنتی بودند– همه و همه قرائنی برای یک خیزش خاموش ولی جدی به شمار میآمد.
هرچند حضرت امام (ره) با عزل منتظری و نیز هشدار به وی بهخاطر تأثیرپذیری از منافقین و لیبرالها، از به مخاطره افتادن ناگهانی انقلاب، جلوگیری کردند، اما خطر «استحاله» خطری نبود که به این راحتیها بتوان آن را دفع کرد.
با رحلت حضرت امام (ره) موج «استحاله» کمکم خود را نمایان ساخت. در 30 مرداد 1368، یعنی 5/2 ماه بعد از رحلت امام (ره) درج مقالهای به قلم علیاکبر سعیدی سیرجانی، در روزنامه اطلاعات با مدیرمسئولی سید محمود دعایی عضو مجمع روحانیون مبارز – خشم نیروهای انقلابی را برانگیخت. او در این مقاله گذشتهای پر از خطا از دوران طی شده انقلاب اسلامی را ترسیم کرده و اظهار امیدواری نموده بود که دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی قرار است «خطا»های گذشته تکرار نشود. برای خوانندگان روزنامه اطلاعات تعجبآور بود که در روزنامهای که مدیریت آن با جناح چپ رادیکال است، مردم بهخاطر سردادن شعار مرگ بر آمریکا «احساساتی» خواندهشده بودند.[3]
هرچند متصدیان این روزنامه بعداً عذرخواهی کردند، اما با نگاهی به این مقاله و مقالات دیگر مشابه آن همچون یادداشتهای «محمدجواد حجتی کرمانی» در همین روزنامه که دوران جنگ را دوران شعار و زمانه پسازآن را دوران «شعور» قلمداد میکرد و بعدها نیز از «تساهل و تسامح» فرهنگی سخن گفت، نشانگر سوءاستفاده دشمن و نفوذ در صفوف خودیها بود.
بااینحال جناح رادیکال و یا چپ سنتی تا مدتها بر سر مواضع خود در مسائل اقتصادی و سیاست خارجی پابرجا بود. اما ارتحال امام (ره) در نگرش آنان در حوزه سیاست داخلی تغییراتی را ایجاد کرد.
جریان چپ که خود را با نام «خط امام (ره)» میشناخت، با ارتحال امام (ره) در تطبیق خود با شرایط جدید دچار مشکلاتی اساسی شد. این مطلب ناشی از آن بود که چهرههای شاخص این جریان با غرور خاصی خود را منتسب به حضرت امام (ره) مینمودند، در مشاجرات سیاسی به مخالفین خود برچسب «مطرود امام (ره)»، «ضد خط امام (ره)» و «پیرو اسلام آمریکایی» میزدند. برای مثال یکی از نمایندگان مجلس سوم که از چهرههای شاخص جناح چپ به شمار میآمد آن روزها در نطق پیش از دستور خود مدعی شد:
«اما امام از دید ما آنچه منعکس است و همه میدانند و قابلانکار نیست همواره از لحاظ تئوری برای مردم مشخص بود که طرفدار کدام طرز فکر هستند و بالخصوص در سخنان اخیر حضرت امام در منشورهای اول و دوم وصیتنامه و سایر پیامها به روحانیون و دیگران مشخص بود که امام دقیقاً همان خطی را دارند که جناح خط امامی جناح رادیکالها(؟!!) مدعی طرفداری از آن است یعنی ذرهای تردید در این زمینه وجود ندارد.»[4]
در چنین شرایطی مقام معظم رهبری در پاسخ به ادعای مدعیان پیروی از خط امام فرمودند:
«ما با این موافق نیستیم که هر کسی بیاید حرفی را به امام نسبت بدهد؛ درحالیکه نمیداند روش و ممشای امام ( ره) چه بود. ممشای امام را اهل بصیرت و اهل خبره و کسانی که معاشر و محشور با ایشان بودند، میدانند؛ نه اینکه هر کس بیاید حرف بزند اگر امام (ره) بود چنین و چنان میفرمود...»[5]
در زمان صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر ارتداد سلمان رشدی و لزوم اعلام انقلابی او بهزاد نبوی رسماً در جلسه هیئت دولت به این حکم اعتراض میکند و میگوید: «باید در قضیه قطع یا ایجاد ارتباط با دولت انگلیس، همیشه بهصورت حسابشده عمل کنیم. زیرا قبلاً هم چند بار رابطه قطعشده و پس از مدتی دو بار تلاش و وساطت دیگران، این رابطه برقرار شده است. باید متوجه باشیم این قضیه رشدی، یک پوست خربزه نباشد که انگلیسیها جلوی پای ما بگذارند تا قضایای قطع رابطه و برقرار مجدد آن دوباره تکرار شود.»
واقعیت آن است امروزه دلایل و مستندات محکمی وجود دارد که این ادعا که تجدیدنظرطلبان آن روزها واقعاً تمامعیار در خط امام بودند، را باطل میسازد.
از جمله این مستندات روایت «محمدحسین صفارهرندی» وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی از میزان اعتقاد سید محمد موسویخوئینیها -از چهرههای شاخص جریان موسوم به چپ- به دیدگاههای امام(ره) است : «موسویخوئینیها در یکی از کلاسهای درسش در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد عنوان میکند که ولایت مطلقه فقیه اساساً مسئله قابل قبولی نیست و نمیشود آن را پذیرفت. از وی سؤال میشود که شما که جزو گروهمحوری بودید که در زمان امام کسانی را که نسبت به مسئله ولایتفقیه تشکیک عملی کرده بودند به ضدیت با اسلام متهم کرده و گفتید که ضدانقلاب و طرفدار اسلام آمریکایی هستید پس چطور این حرف را میزنید؟ موسویخوئینیها گفته بود که من زمان امام(ره) هم ولایت مطلقه را قبول نداشتم اما ازآنجاییکه امام جاذبه فوقالعادهای داشت و ما نیز از شاگردان ایشان بودیم رویمان نمیشد که جلوی امام مخالفت کنیم اما حالا که این شرایط نیست، من میگویم که از ابتدا هم این مسئله را قبول نداشتهام.»[6]
مستند دیگر مربوط به زمان صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر ارتداد سلمان رشدی و لزوم اعلام انقلابی او است که بهزاد نبوی رسماً در جلسه هیئت دولت به این حکم اعتراض میکند و میگوید: «باید در قضیه قطع یا ایجاد ارتباط با دولت انگلیس، همیشه بهصورت حسابشده عمل کنیم. زیرا قبلاً هم چند بار رابطه قطعشده و پس از مدتی دو بار تلاش و وساطت دیگران، این رابطه برقرار شده است. باید متوجه باشیم این قضیه رشدی، یک پوست خربزه نباشد که انگلیسیها جلوی پای ما بگذارند تا قضایای قطع رابطه و برقرار مجدد آن دوباره تکرار شود.»[7]
و یا در ماجرای عزل آقای منتظری، پس از آنکه فرمان امام مبنی بر محو عکسها و آثار آیت آ... منتظری از ادارات و نهادها صادر میگردد، در جلسه 7/1/1367 هیئت دولت، بهزاد نبوی این اقدام را باعث به وجود آمدن مشکلات بسیار در جامعه میداند و سید محمد خاتمی نیز طرح این موضوع را برخلاف مصلحت میشمارد.[8]
اکبر گنجی که خود بعدها از چهرههای جنجالی جریان چپ بود، به لحاظ خاستگاه سیاسی نزدیک به باند مهدی هاشمی بود. وابستگی وی به باند مهدی هاشمی به حدی بود که گفته میشود وی در زمان خلع منتظری از قائممقامی رهبری بهفرمان امام، در ترکیه حضور داشت، بهمحض شنیدن این خبر، در اقدامی موهن تصویر حضرت امام (ره) را بر زمین انداخت.[9]
آری، این دلایل بهروشنی ثابت میکند که حداقل بخش مهمی از جریان موسوم به چپ که مدعی خط امام بود، در همان زمان حیات پربرکت امام (ره) نیز التزام چندانی بدان نداشت و صرفاً از آن بهعنوان یک حربه سیاسی رسانهای استفاده میکرد.
از سویی در دهه هشتاد میلادی، غول بلوک شرق و مظهر سوسیالیسم و اندیشههای چپگرایانه در حال افول بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروریختن دیوار برلین، در آغاز دهه 90 میلادی زنگ خطر را برای همه چپگرایان عالم به صدا درآورد.
جریانی که خود را نماینده تمامعیار خط امام میدانست و حتی قرائت چپ زده و سوسیالیستی خود از اقتصادی اسلام را معادل اندیشهی امام معرفی میکرد، اینک اما در برابر سدی قرار گرفته بود و آن سیاست تعدیل دوره سازندگی بود که دقیقاً مسیری دیگر را دنبال میکرد.
با تشکیل دولت سازندگی اقتصاددانان و مدیران چپگرای دولت موسوی یا به حاشیه رفتند و یا خود را با سیاست دولت جدید تطبیق دادند. رجال سیاسی این جریان نیز عملاً در چند کانون مهم به بازاندیشی و تجدیدنظر در اندیشههای خود پرداختند که حاصل یکی از مراکز یعنی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، پروژه قرائت «وبری» از ولایتفقیه بود.
چگونه ولایتفقیه با نظری «وبر» تفسیر شد؟
یکی از موضوعات محل اختلاف در جریان شکاف سیاسی درون جبهه انقلاب اسلامی مربوط به مسائل نظری و معرفتی و بالأخص قرائت از نظریه ولایتفقیه چه در مبانی چه در حدودوثغور آن بود. یکی جریان سیاسی به جایگاه امام (ره)، منطبق بر جایگاه ایشان (مقام ولایتفقیه) بود و بنابراین معتقد بود چون ایشان صاحبولایت هستند، فرمان ایشان فصلالخطاب است و در مقابل نگاه جناح مطابق منطبق بر شخصیت کاریزماتیک ایشان بود و لذا اعتقاد آنها بر این بود که امام (ره) ازآنجاییکه موردقبول عموم مردم بودند و همه با دلوجان حرفشان را پذیرا هستند بنابراین فصلالخطاب و مبسوطالید هستند.
آسیب اصلی نگاه کاریزماتیک به امام آن بود که از حضور امام (ره) بهعنوان یک حادثه فردی و استثنایی تاریخی یاد میشد که این جایگاه به دلیل قاعدهمند نبودن، قابلدوام و تکرار نخواهد بود. این دیدگاه ضمن عدم درک حقیقی از نظام ولایی شیعی، آن را بهعنوان یک مرحله گذار و پوپولیسم نامطمئن و نادوام میشناسد که به دلیل ناپایداری باید به هر چه سریعتر بهسوی دیگر اشکال قدرت تغییر جهت دهد.
در دهه 60 تعداد و سالهای پسازآن قابلتوجهی از انقلابیون جناح چپ، ضمن الگوپذیری از آرای معرفتی «ماکس وبر» رهبری امام خمینی (ره) و رابطه او با مردم را به رهبری «کاریزماتیک» و «فرهمندانه» تعبیر و تفسیر کردند و در مقابل رابطه مردم با او بر اساس ویژگیهای شخصیتی و کنش عرفانی ایشان تحلیل میگردید.
«وبر» در تحلیل و نگاه تفهمی خویش کنشهای افراد را به چهار نوع تقسیم میکند.
الف- کنشهای عقلانی معطوف به هدف؛
ب- کنشهای عقلانی معطوف به ارزش؛
ج- کنشهای انفعالی و یا عاطفی؛
د- کنشهای سنتی؛
در کنشهای عقلانی معطوف به هدف، عمل، به شیوهای محاسبهگرایانه بهسوی هدفی دنیوی و قابل وصول جهتگیری میشود؛ مانند رفتار تاجر برای رسیدن به نفع و یا عمل فرمانده برای پیروزی.در کنشهای عقلانی معطوف به ارزش، تلاش برای وصول به هدف خارجی نیست، بلکه برای وصول به یک امر ارزشی و یا وهمی است. در کنش عاطفی اثری از اندیشه، تعقل و محاسبه نیست. بلکه رفتاری است که در اثر یک ارتباط عاطفی ظاهر میشود؛ و در کنش سنتی تعقل و عاطفه نقشی ندارند و عمل در اثر عادتها و عرفی است که بهصورت طبیعت ثانوی فرد درآمدهاند.
ماکس وبر بهموازات نوع بندی انواع کنشها به تقسیم انواع اقتدار و سلطه پرداخت. او از سه نوع اقتدار همطراز با سه نوع از کنشهای یادشده نام میبرد. اول، اقتدار عقلانی و بوروکراتیک. این نوع از اقتدار در جامعهای شکل نهادینه به خود میگیرد که رفتارهای عقلانی معطوف به هدف در آن گسترشیافته باشد. دوم، اقتدار کاریزماتیک و فرهمندانه؛ که از کنش عاطفی جامعه نسبت به یک فرد خاص پدید میآید. در مرکز این اقتدار شخصی است که در موضع یک قهرمان و یا فرد مقدس قرار میگیرد. سلطه فرهمندانه امری خارق عادت است و همراهی جامعه با آن، به شخصیت استثنایی رهبر بازمیگردد. سوم، اقتدار سنتی است. در اقتدار سنتی کنشهای مبتنی بر عادات و رسوم نقش اصلی را ایفا میکنند.[10]
تحلیل مسائل ایران و خصوصاً حرکت امام از دیدگاه وبر، نیروهای جوان و انقلابی را در معرض آسیبهای جدی معرفتی قرار میداد. اولاً اینگونه تعبیرات بر مبنای مبانی معرفتشناختی اومانیستی (انسانمحور) «ماکس وبر» تعریفشده و هیچ جنبه دینی ندارد ثانیاً جایگاه امام(ره) و رابطه ایشان با مردم و مردم با ایشان را تنها میتوان در گرو شناخت مفهوم «ولایت» و جایگاه آن در فرهنگ شیعی ارزیابی کرد.
آسیب اصلی نگاه کاریزماتیک به امام آن بود که از حضور امام (ره) بهعنوان یک حادثه فردی و استثنایی تاریخی یاد میشد که این جایگاه به دلیل قاعدهمند نبودن، قابلدوام و تکرار نخواهد بود. این دیدگاه ضمن عدم درک حقیقی از نظام ولایی شیعی، آن را بهعنوان یک مرحله گذار و پوپولیسم نامطمئن و نادوام میشناسد که به دلیل ناپایداری باید به هر چه سریعتر بهسوی دیگر اشکال قدرت تغییر جهت دهد.
هرچند نمیتوان تنها ریشهی تجدیدنظرطلبی را در این تفسیر «وبر»ی از امامت دانست، اما بهنظر میرسد، تأثیر شگرفی بر جهتگیریهای آینده این جریان داشت. سالها بعد سعید حجاریان، از تئوریسینهای اصلی تجدیدنظرطلب در دادگاه فتنه 88 صراحتاً ریشه و خاستگاه این تفکر را در همین قرائت و نگرش دانست: «علوم انحرافی غرب در دانشگاههای ایران یکی از مهمترین این نظرات انطباق شرایط کشورمان با تئوری ماکس وبر دربارهی سلطانیسم است که معتقد است بر بسیاری از امپراتوریهای شرقی این شیوه از حکومت جاری بوده و یک حاکم پاتریمونیال تیولدار و تعدادی حامیان وی که هرکدام خیل عظیمی از تحتالحمایگان را یدک میکشیدهاند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمین مستقر کرده بودند.»[11]
او همچنین به تأثیر علوم انسانی غربی در ترویج تفکر غربی در داخل کشور پرداخت و در ادامه و در نقد تطبیق نظریه وبر بر سیاست ایران گفت: «ماکس وبر تجربیات خود را عمدتاً از امپراتوری عثمانی، امپراتوری چین و امپراتوری مغولهای هند گرفته بود و یک نظریه عمومی بنام پاتریمونیالیزم یا سلطانیزم وضع کرده بود وجه مشترک این کشورهای منطبق بر این نظریه به شرح زیر بود. اولاً) این کشورها بهصورت امپراتوری و سلسلههای خاندانی بودند. ثانیاً) این امپراتوریها ماقبل مدرن بوده و هیچ قانونی حاکم بر آنها نبود و در رأس آنها حکام خودکامه جلوس کرده بودند. ثالثاً) حکومت در این کشورها از راه خون و وراثت مستقر میشد و بهاصطلاح نظامهای موروثی بودند. رابعاً) مردم بهعنوان رعایا از کلیه حقوق شهروندی محروم بودند و همراه زمین خریدوفروش میشدند.
نظام ولایتفقیه مشروعیت خود را از ناحیه مقدسه امام زمان (عج) میگیرد با این اوصاف انطباق نظریه ماکس وبر، بر شرایط کنونی ایران کاملاً نابجا و بیربط است چون : اولاً) جمهوری اسلامی ایران، نظامی مابعد انقلابی است که مردمی رشید دارد تحت تربیت حضرت امام (ره) بهخوبی به حقوق خود واقفاند. ثانیاً) نظام ما دارای قانون اساسی مدونی است که در آن حق حاکمیت ملی به رسمیت شناختهشده و مسئولان آن بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از سوی مردم انتخاب میشوند لذا مردم ما شهروندند نه رعیت. ثالثاً) حکومت در ایران موروثی نیست و از طریق خون منتقل نمیشود بلکه خبرگان مبعوث مردم هستند که در هر زمان اعلم معدل و اشجع مجتهدین را که مدیر و مدبر و آگاه به مسائل زمان است انتخاب میکنند. رابعاً) مذهب غالب مردم ایران تشیع است و نظام ولایتفقیه مشروعیت خود را از ناحیه مقدسه امام زمان (عج) میگیرد و بدین لحاظ حکم ولیفقیه شعبهای از ولایت رسول اکرم (ص) میباشد.»
حجاریان در تأثیر این اندیشه بر عمل سیاسی جریان خود میگوید: «من بعد از ارتحال حضرت امام (ره) و آغاز دولت سازندگی به معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک برگزیده شدم در آنجا بود که فهمیدم برای هدایت پروژهها تجربه علمی سیاسی کارساز نیست و لاجرم باید آموزش دانشگاهی هم داشته باشم لذا فوقلیسانس و دکترای خود را در علوم سیاسی اخذ کردم و انبوه نظریات و ایدئولوژیهای سیاسی نادرست در ذهنم تلنبار شد بدون آنکه بازنگری و نقد آنها را داشته باشم. با شروع موج اصلاحات و بهخصوص تشکیل جبهه مشارکت که به تئوری راهنمای عمل نیاز داشت طبعاً از من توقع میرفت که بهعنوان نظریهپرداز دستبهکار شوم و تحلیلی علمی از شرایط جامعه، دولت و نیروهای سیاسی عرضه کنم تا راهنمای عمل حزبی قرار گیرد.»
در میان «واقفیه انقلاب پس از امام»، عدهای از ابتدا عقیده و ایمان درستی به خط امام (ره) نداشتند و منافقانه خود را در صفوف انقلاب جایداده بودند، گروهی دچار فقر معرفتی و خطای اندیشه ورزی بوده و همین ضعف تئوریک آنان را پس از امام دچار خطای راهبردی و سیاسی کرد و نهایتاً گروهی دیگر مطامع مادی اقتصادی، آلودگی به مفاسد، جاهطلبیهای سیاسی و غرور کاذب مانع از پذیرش حق از سوی آنان شد و عملاً آنها را به واگرایی از مکتب امام کشاند.
در ادامه خواهیم دید چگونه، در ساحت عمل نیز جریانی که زمانی مدعی خط امام بود، رویاروی مکتب آن روح خدا قرار گرفت.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ