- تعهد؛
از نقطه نظر هیرشی، تعهد نیز بُعد جامعهشناختی مفهوم «خود» در روانشناسی است؛ به این معنا که ما وقت و انرژی خود را در راه دستیابی به اهدافی مانند تحصیل، کار و داشتن شهرت خوب در میان دیگران صرف میکنیم. فردی که به فعالیتهای متعارف در زندگی روزمره متعهد باشد به منظور حفظ موقعیتی که با کوشش برای خود به دست آورده، کجرفتاری نمیکند و خود را به خطر نمیاندازد. بیشتر افراد میخواهند آیندهی خوب داشته باشند و برای این منظور، شیوهی زندگی متعارف را دنبال میکنند. از دیدگاه نظریهی نظارت اجتماعی؛ عمل کننده، هزینهها و منافع ناشی از هر عمل خود را میسنجد و بر آن اساس انتخاب میکند. حال اگر هزینهی کجرفتاری سنگین باشد، فرد کوشش میکند تا از آن اجتناب کند.[8]
تاریخچهی ظهور و گسترش پدیدهی بدحجابی در ایران نشان میدهد که برخورد مسئولین ذیربط در طول زمان نسبت به این پدیده، با تغییرات بسیاری همراه بوده است و یکی از مهمترین این تغییرات در زمینهی برخورد با بدحجابان، در بهرهی آنها ازفرصتهای شغلی و امکان حضور در اماکن مختلف نظیر ادارهها، فروشگاهها، رستورانها و ... بوده است. در اوایل دورهی شروع بدحجابی که عمدتاً از سال 1362 آغاز میگردد؛ صدور اطلاعیهها و اعمال نظارتهای جدّی مبنی بر محروم نمودن زنان بدحجاب از حضور در اماکن مختلف صورت گرفت که این محرومیت، به معنای از دست دادن موقعیتهای مختلف حضور اجتماعی و در پی آن بالا رفتن هزینهی کجرفتاری برای بدحجابان تلقی میشد.
ملاحظهی اطلاعیهای که در تاریخ 4 مرداد 1363 توسط دادستان عمومی تهران در روزنامهی جمهوری اسلامی منتشر شده است، شدت اهمیت بدحجابی را در نظر مسئولین برنامهریز و اجرایی کشور و عزم راسخ آنان در برخورد با این مسئله را به خوبی نشان میدهد: «به کلیهی مسئولان در ادارات و سازمانهای دولتی و شرکتها و سایر واحدهای دولتی و خصوصی، اماکن عمومی از قبیل هتلها، مسافرخانهها، تالارها و باشگاههای برگزار کنندهی مجالس جشن عروسی، غذاخوری و سایر اماکن عمومی اعلام و ابلاغ میدارد از تاریخ انتشار این اطلاعیه موظفاند از ورود بانوانی که رعایت حجاب و پوشش اسلامی را نمیکنند، جلوگیری به عمل آورند.»
در این دوران، بدحجابان احساس انزوای زیادی میکنند و بسیاری از ادارات، اماکن اقامتی و فروشگاهها در عمل یا از پذیرش بانوان بدحجاب خودداری میکنند و یا ضمن تذکر، ایشان را به اصلاح حجاب دعوت مینمایند. این توصیفات را میتوان با وضعیت کنونی در این زمینه مقایسه نموده و به یکی از ریشههای اجتماعی گسترش بدحجابی دست یافت.
در حال حاضر یکی از ارکان ثابت در بسیاری از مؤسسههای خصوصی، حضور منشی یا کارمند با پوشش و رفتار غیراسلامی است که بدون اِعمال هیچگونه نظارتی از سوی دستگاههای مسئول، به فعالیت خود مشغول میباشند. فراتر اینکه؛ در بسیاری از ادارههای دولتی، اختلاط بیمورد، غیرضروری و در برخی موارد منافی شئونات اسلامی در میان کارمندان زن و مرد مشاهده میشود. در حالی که اجبار ادارههای دولتی و مؤسسههای خصوصی به تفکیک جنسیت و رعایت شئونات اسلامی توسط کارمندان در محیط کار و نظارت بر حُسن اجرای این مهم، هزینه و اقدام ویژه و هنگفتی را در قیاس با آسیبهایی که به دنبال دارد، نمیطلبد.
بدین ترتیب، با ضعف نظارتهای اداری، هنجارهای اجتماعی لازم الإجرا نیز فاقد ضمانت اجرا گردید که این خود، مؤثرترین عنصر در رشد چشمگیر بدحجابی و حضور فزایندهی زنان بدحجاب در جامعه بود؛ چرا که با ضعف اهرمهای نظارتی، ایشان نیز لزومی به التزام عملی در حفظ حدود شرعی حجاب نمیدیدند. جوّ غالب جامعه اعم از دانشگاهها و مراکز آموزشی، محیطهای کاری، مراکز تفریحی و .... نیز محدودیتی برای حضور آنها ایجاد نکرد. از این رو، یکی از ریشههای افزایش بدحجابی در کشور رامیتوان فقدان یا کاهش نظارت حکومتی بر چگونگی پوشش زنان در حضور ایشان در عرصههای مختلف اجتماعی، به ویژهحوزههای کاری و آموزشی دانست.
تاریخچهی ظهور و گسترش پدیدهی بدحجابی در ایران نشان میدهد که برخورد مسئولین ذیربط در طول زمان نسبت به این پدیده، با تغییرات بسیاری همراه بوده است و یکی از مهمترین این تغییرات در زمینهی برخورد با بدحجابان، در بهرهی آنها از فرصتهای شغلی و امکان حضور در اماکن مختلف نظیر ادارهها، فروشگاهها، رستورانها و ... بوده است.
- درگیری؛
عنصر سوم نظریهی نظارت اجتماعی که به کاهش کجرفتاری منجر میشود، درگیری است. به اعتقاد هیرشی، بیشتر افراد در طول زندگی خود زمان و انرژی محدودی دارند. درگیری در امور زندگی روزمره وقت زیادی نیاز دارد و خود باعث محدود شدن رفتار میشود. افراد بیکار و بیهوده وقت بیشتری برای هنجارشکنی دارند در حالی که کسی که کار میکند خانوادهای تشکیل داده و سعی میکند در حرفهی خود موفق باشد، وقت و انرژی اضافی برای ارتکاب جرایم را ندارد. به همین دلیل بیشتر جرمشناسان معتقدند که افزایش سالهای تحصیل، انجام خدمت نظام وظیفه، و فراهم بودن تسهیلات ورزشی، باعث کاهشکجرفتاری در میان نوجوانان میگردد.[9]
عامل درگیری به طور مؤثر میتواند در کاهش انواع ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی مؤثر باشد، اما پیرامون مسئلهی «بدحجابی» میبایست با تردید به این عامل نگریست زیرا در طول دو دههی اخیر؛ این معضل، در بین اقشار مختلفی از زنان مشاهده شده است. اما حالتهای خاص بدحجابی که به صورت مدگرایی افراطی و تنوعگرایی روزافزون بروز مییابد؛ عمدتاً در زنانی با دغدغهها و درگیریهای اجتماعی کمتر مشاهده میشود زیرا به دلیل تبلیغات گستردهی کالاهای مصرفی و تغییر سریع مدها، یکی از فعالیتهای ثابت برخی از زنان و دختران غیرشاغل و غیرمحصل و عمدتاً از طبقات مرفه جامعه، برای پر کردن اوقات فراغت، تغییر در نوع پوشش و آرایش با شیوههای متفاوت است.
ریشهیابی روانشناختی «بدحجابی»
در بحث از ریشهیابی روانشناختی بدحجابی میتوان از دو دسته نظریات روانکاوی و روانشناسی رفتاری بهره گرفت. در نظریات روانکاوی، بر زمینههای زیستی- روانی مانند شخصیت، هوش و ویژگیهای جنسیتی در انجام کجرفتاری تأکیدمیشود. مهمترین رکن نظریات روانکاوی در ریشهیابی انحرافات، رابطهی اجزای شخصیتی افراد است. به طور کلی، برای ساختار شخصیت انسان سه مجموعه نیرو که عوامل کنترل رفتاری نامیده میشوند، میتوان بر شمرد: «ضمیر (تابع اصل لذت)، خود (تابع اصل واقعیت) و فراخود (تابع وجدان فرد).» در میان این اجزا، «خود» که امکان درک و اندیشیدن در مورد واقعیتهای اجتماعی زندگی را به فرد میدهد، باید بر سایر اجزای درونیِ شخص کنترل داشته باشد. هنگامی که این کنترل نباشد یا ضعیف باشد، فرد در ارضای نیازهایش ممکن است مرتکب رفتار انحرافی شود.[13]
در مورد گسترش معضل بدحجابی این بحث قابل درک است. یکی از ریشههای روانی بدحجابی برخاسته از تسلط اصل لذت بر شخصیت افراد است. تعدادی از زنان، فلسفه و آثار حجاب را میدانند اما در عمل به دلیل لذتگرایی و تنوعطلبی ملتزم به آن نیستند. احساساتی چون تنوعطلبی، زیباییخواهی، لذتگرایی، تمایل به تبرج و خودآرایی، تمایل به جلب توجه دیگران و به رخ کشیدن زیباییها و برانگیختن تحسین و تمجید دیگران؛ در تمامی زنان وجود دارد. اما برخی، به واسطهی دریافتآموزشهای درست و به موقع توسط خانواده و محیط آموزشی و اجتماعیِ خود، راههای کنترل این احساسات و بروز صحیح و سودمند آنها را یاد گرفتهاند و از همین الطاف الهی که در اختیار زنان قرار داده شده است، برای حفظ و زیبایی و استحکام روابط خانوادگی، بهرهی کافی و وافی را میبرند.
بنابراین، نبود آموزشهای صحیح و به موقع خانوادگی و اجتماعی در مورد تمامی زمینههای مرتبط با حجاب برای دختران نوجوان و جوان در دو دههی اخیر توانسته است به پیروی نسلهای جدید انقلاب از احساسات درونی میدان دهد و بر گسترش روزافزون و قارچ گونهی بدحجابی دامن زند. حتی تدابیر آموزشی و فرهنگی حکومت اسلامی باید به گونهای باشد که تأثیراتخانوادههای غیرمعتقد یا ناآگاه را خنثی نماید. زیرا تمایلات طبیعی انسانها تنها در پرتو فرهنگ و نظام ارزشی جامعه شکل و جهت مییابد و در مجاری صحیح و سودمند آن جلوهگر میشود. افزون بر نظریات روانکاوی، برخی از نظریات روانشناسی اجتماعی نیز میتواند در ریشهیابی بدحجابی استفاده شود.
مهمترین مفاهیم مطرح در روانشناسی اجتماعی که میتواند به طور مؤثر در ریشهیابی بدحجابی مورد استفاده قرار گیرد؛ مفاهیم کنترلهای درونی و بیرونی، جامعهپذیری، تقلید و الگوسازی است. نظریهی کنترل اجتماعی از نظریات مطرح درروانشناسی رفتاری است و بر این پیش فرض استوار است که برای کاستن از تمایل به کجرفتاری باید همهی افراد کنترل شوند.
این نظریه رفتار انحرافی را عمومی و جهان شمول دانسته و آن را نتیجهی کارکرد ضعیف سازوکارهای کنترل اجتماعی وکنترلهای شخصی و درونی میداند. کنترلهای اجتماعی از کنترلهای رسمی نظیر قوانین و کنترلهای غیررسمی همچونضمانتهای اجتماعی (تذکر، توصیه، تمسخر، طرد، تهدید موقعیت و اعتبار اجتماعی و ... ) منتج میشوند و عوامل مؤثر بر کنترلهای شخصی و درونی؛ احساسات شخصی، خودپنداره، ناکامی، روان پریشی، اعتماد به نفس، وسواس، ترس، تنش، لذتجوییهای آنی و ... میباشند.[14]
به سبب وجود کنترلهای درونی است که برخی از افراد علیرغم وجود فرصت بروز رفتار انحرافی به سبب کنترلهای اجتماعی ضعیف، این رفتارها را انجام نمیدهند. برای نمونه میتوان به خانوادهها و به ویژه زنانی اشاره داشت که در دوران قبل از انقلاب، با وجود موقعیتهای بدحجابی و به طور کلی فساد و بزهکاری، مرتکب چنین رفتارهایی نمیشدند و حتی بسیاری از این بانوان، در زمان کشف حجاب توسط رضاخان تا مدتهای مدیدی از منزل خود خارج نشدند.
اگرچه تحقیقات تجربی بازدارندههای شخصی و درونی را در رفتار انحرافی مؤثر میداند، ولی در شرایطی که عوامل اجتماعی و محیطی نظیر خانواده، مدرسه و گروههای همسالان فعال هستند، عوامل درونی و شخصی به تنهایی قادر به کنترل رفتار فرد نیستند.[15] از عوامل مؤثر بر افزایش بدحجابی، ضعف کنترلهای درونی و اجتماعی(رسمی و غیررسمی) است. در وجود این ضعف نیز نبود آموزشهای هدفمند و سیستمی بسیار مؤثر است. میتوان با ارتقای سطح محتوایی و اجرایی مراکز فرهنگی و آموزشی در ایجاد شخصیتهای سالم و با قدرت خودکنترلی بالا اقدام کرد و از سوی دیگر با افزایش کنترلهای اجتماعی، برای افراد بدحجاب این احساس را ایجاد کرد که در برخورداری از امکانات اجتماعی با مشکلات اساسی روبهرو هستند و باید حوزههای شخصی اعتقادات خویش را از فعالیتهای اجتماعیشان تفکیک کنند.
از دیگر نظریات مطرح در روانشناسی اجتماعی که به طور مؤثر در ریشهیابی گسترش بدحجابی میتوان مورد استفاده قرار داد، نظریههای یادگیری اجتماعی- شامل نظریهی همنشینی افتراقی و نظریهی تقلید- است. بر اساس این نظریه، بدحجابی رفتاری است که در فرآیند رابطه با افراد دیگر، با کمک فرآیند الگوسازی و از راه مشاهده و تقلید به خصوص در گروههای کوچک (تصادفی و آگاهانه) آموخته میشود. انتخاب الگوی یادگیری توسط شخص، تحت تأثیر عوامل مختلفی نظیر سن، جنس و موقعیت اجتماعی است.
پژوهشهایی که در مورد بیحجابی انجام شده است، تأثیر عنصر تقلید و الگوبرداری بر گسترش بدحجابی را به خوبی آشکار میسازد. نتایج پژوهشهایی در این زمینه نشان میدهد که نوع پوشش مادر و خواهران با نوع پوشش دختران همبستگی دارد. همچنین این پژوهشها نشان میدهد که دختران در زمینهی حجاب، بیشترین الگوگیری را از اعضای خانودهی خود دارند. از دیگر نتایج این پژوهش که البته بسیار تأسف برانگیز است، این نتیجه است که؛ با افزایش میزان استفاده از رسانههای جمعی و کالاهای فرهنگی، نگرش افراد به حجاب، منفیتر میشود.[16]
این نتیجه به وضوح نشان میدهد که متأسفانه در حال حاضر رسانههای جمعی و کالاهای فرهنگی موجود در جامعهی ما در ایجاد الگو برای افزایش بدحجابی و کاهش علاقه در جوانان و نوجوانان به ویژه دانشجویان نسبت به حجاب بسیار موفق عملمیکنند. همین امر نیز از مهمترین ریشههای روانی و اجتماعیِ بدحجابی به شمار میرود.
احساساتی چون تنوعطلبی، زیباییخواهی، لذتگرایی، تمایل به تبرج و خودآرایی، تمایل به جلب توجه دیگران و به رخ کشیدن زیباییها و برانگیختن تحسین و تمجید دیگران؛ در تمامی زنان وجود دارد. اما برخی، به واسطهی دریافت آموزشهای درست و به موقع توسط خانواده و محیط آموزشی و اجتماعیِ خود، راههای کنترل این احساسات و بروز صحیح و سودمند آنها را یاد گرفتهاند.
حفظ ارزشهای جامعه و انتقال فرهنگی ازنسلی به نسل دیگر، بدون تأکید بر ابزار تقلید امکانپذیر نیست. میتوان از تقلید به عنوان ابزاری کارآمد در راستای جامعهپذیری مفید و سازنده بهره جست به شرط آنکه اسوهها و الگوهای دینی و فرهنگی خویش را به نسل بعد معرفی کنیم. حضور نمونهها و سرمشقهای شایسته در زندگی به عنوان محرکهایی جهت دهنده و مثبت مورد تأکید قرآن کریم است تا از حضور محرکهای بازدارنده و منفی بکاهد.
نتیجهگیری
حجاب، کلید تعدیل تمایلات جنسی و کنترل فضای ارزشی در جامعه است و از سوی دیگر، بدحجابی از مهمترین ابزار در راستای اضمحلال فرهنگ و در نتیجه هویت دینی یک جامعه است. زیرا منجر به افزایش و گسترش تلذذات جنسی به عرصهی اجتماع و انحرافهای اخلاقی میشود. اسلام، زن را موجودی متفکر و فعال میبیند که التزام به پوشش اسلامی بهترین زمینه را برای امنیت فعالیت او فراهم میآورد. مهمترین ریشههای اجتماعی و روانی بدحجابی را میتوان چنین برشمرد:«کاهش وابستگی، تعهد، اعتقاد و آگاهی در زمینهی حجاب، کنترل اجتماعی ضعیف، تبعیت بدحجابان از اصل لذت به دلیل کاستی در تربیت دینی، تأثیر یادگیری اجتماعی و نوع الگوهای خانوادگی و اجتماعی ارائه شده به نوجوانان و جوانان، نقص جدّی در کالاهای فرهنگی کشور و ... .»
راهکارهای کاهش یا جلوگیری از افزایش بدحجابی:
- مشخص ساختن حدود شرعی حجاب و ارائهی تعریف جامع و مشخص از بدحجابی در کتب درسی و دیگر منابع آموزشی در دسترس نوجوانان و خانوادهها؛
- تلاش برای انتقال فرهنگ حجاب از راه سازمانهای فرهنگی و رسانههای جمعی. در این راستا میبایست به تبیین و تشریح آثار مثبت و کارکردهای فردی و اجتماعی حجاب و نیز آثار منفی بدحجابی و افشای سیاستهای تهاجمی دشمنان اقدام کرد؛
- برنامهریزی دقیق برای مدارس، دانشگاهها و خوابگاههای دخترانه در راستای تبیین حجاب، به وسیلهی مبلّغان آگاه، جوان، توانا، خوش اخلاق و با قدرت بیان مناسب. در این راستا میتوان از جایگاه امام جماعت بهره برد و ایشان را از بانوان طلبه انتخاب کرد؛
- غنی سازی اوقات فراغت دختران و زنان در جهت تخلیهی هیجانهای درونی و افزایش آگاهی؛
- فرهنگسازی ازدواج آسان و ایجاد امکان ازدواج به هنگام جوانان؛
- آگاه سازی مستمر و علمی جامعه پیرامون جوانب مختلف حجاب و بدحجابی از راه رسانهی ملی؛
- الگوسازیِ حجاب و عفاف از راههای مختلف به ویژه رسانهی ملی برای نسل جوان و رفع تناقضهای الگویی موجود در این زمینه. منظور از تناقضهای الگویی، وجود تفاوتهای عمیق و متناقض میان الگوهای نظری و دینی و الگوهای عملی و در دسترس است. آنچه امروزه در محافل دینی و عمدتاً حوزوی مطرح است، تأکید بر ابعاد وجودی حضرت زهرا(سلاماللهعلیه) به عنوان برترین الگوی زنان عالم است. اما الگوهای عملی مطرح در زمینهی حجاب و عفاف مانند آموزگاران، اساتید وشخصیتهای مشهور تلویزیونی و سینمایی؛ در تناقض آشکار با الگوهای مذهبی قرار داشته و مسیری متفاوت را فرا روی پیروان و دوستداران خویش قرار میدهند؛
- به دلیل اثرپذیری غیرقابل انکار و بالای تودههای مردم از هنرپیشههای تلویزیونی و سینمایی، برای جلوگیری از افزایش معضل بدحجابی و پیشگیری از ایجاد یک بحران اعتقادی و فرهنگی در جامعه، میبایست نظارت جدّی و آگاهانهای در این زمینه وجود داشته باشد؛
- ارتقای ساختارهای نظارتی و کنترلی رسمی و غیررسمی در سطح جامعه و برنامهریزی مناسب برای بهرهگیری از مشارکت جمعی در حل این معضل اجتماعی؛
- کنترل مفاسد اخلاقی و ابتذال در پوشش و آرایش در سازمانهای دولتی و خصوصی؛
- کنترل اختلاط غیراسلامی زن و مرد از راه نظارت بر تولیدات رسانههای تصویری و همچنین اماکن عمومی؛
- تولید و عرضهی لباسهای مناسب و زیبا، با توجه به سلایق متفاوت موجود در جامعه؛
- پاسخگویی به شبهات مربوط به پوشش و ضرورتهای آن؛
- تقویت حس مسئولیت والدین در برابر فرزندان و آموزش شیوهی نظارت و کنترل روشمند آنان؛
- بهسازی محصولات فرهنگی به ویژه کتابها، نشریات، فیلمها و مجموعههای تلویزیونی، برنامههای رایانهای و ... و نیز نظارت و کنترل جدّی بر گلوگاههای ورودی محصولات فرهنگی به کشور؛
- برخورد قاطع با متخلفان و مهرههای اصلی فساد و ابتذال با استفاده از اصلاح قوانین و تعریف راهکارهای مؤثر در این زمینه؛
- ارتقای سطح تأثیر مراکز فرهنگی دانش آموزی در زمینهی حجاب و عفاف، از راه تعریف اهدافی ویژه در این باره، تخصیص بودجهی لازم و استفاده از عناصر متخصص و کارآمد.(*)
منابع:
1. وندی، شیلت و نانسی لی دموس، دختران به عفاف روی میآورند، ترجمه و تلخیص سمانه مدنی و پریسا پورعلمداری، قم: نشر معارف، 1388، ص 250.
2. همفر، خاطرات همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، ترجمهی دکتر محسن مؤیدی، تهران: امیرکبیر، 1377، ص 84.
3. ممتاز، فریده، انحرافات اجتماعی؛ نظریهها و دیدگاهها، چاپ سوم، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1387، ص 12.
4. همان، صص 119 و 120.
5.رفیعپور، فرامرز، توسعه و تضاد، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1377، ص 164.
6. همان مؤلف، وسائل ارتباط جمعی و تغییر ارزشها، تهران، نشر کتاب فردا، 1387، صص 33 و 34.
7. مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما، نگاه اجمالی به پوشش چادر در سریالهای تلویزیونی (ابتدای سال 80 تا پایان 82)، قم، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، 1384.
8. ممتاز، ص121.
9. همان، ص122.
10. همان، ص122.
11. رحیمی، عباس، حجاب و نقش آن در سلامت روان، قم، مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، 1387، ص166.
12. غلامی، یوسف، اخلاق و رفتارهای جنسی، قم، نشر معارف، چاپ چهارم، 1387، ص168.
13. احمدی، حبیب، جامعهشناسی انحرافات، چاپ چهارم، تهران، سمت، 1389، ص33.
14. همان، صص 85 تا 89.
15. همان، صص89 و 90.
16. رستگار خالد، امیر، مقالهی بررسی نگرش دانشجویان دختر به حجاب، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1387.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ