سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بازگرداندن خشم با بردباری، نتیجه دانش است . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 94 آذر 14 , ساعت 7:55 عصر

از جدایی تا رویارویی

پیش‌تر گفتیم که جریان واقفی‌های که پس از شهادت حضرت امام موسی الکاظم (ع) بروز یافت، مشابهی نیز در انقلاب اسلامی دارد که از آن می‌توان به «واقفیه انقلاب اسلامی» تعبیر کرد. جریانی که پس از رحلت امام (ره) از ولی‌فقیه زمان فاصله گرفت و شدت انحراف آنان را به رویارویی با مکتب امام کشاند. کمتر از یک دهه پس از رحلت امام (ره) شرایط سیاسی کشور به گونه گردید که پرده‌ها برافتاد و جمعی از آنان که با نفاق خود را همراه با انقلاب و امام معرفی می‌کردند، عملاً ماهیت حقیقی خویش را اثبات کردند.

فضای توسعه سیاسی چنان برخی را مسحور خودکرده بود که آنچه تا پیش‌تر در نهانخانه دل خویش، پنهان می‌کردند را در بازار مبارزه‌طلبی تجدیدنظرطلبان با نظام عرضه کنند.

هنگامی‌که رهبر معظم انقلاب اسلامی با هدف بازخوانی آرمان‌ها، اندیشه‌ها و مکتب امام(ره) سال 1378 را به نام امام خمینی (ره) نام‌گذاری کردند، روزنامه‌ی زنجیره‌ای صبح امروز متعلق به سعید حجاریان در مخالفت با این نام‌گذاری و ضمن اعتراف به رویگردانی گروه‌های خط امامی از حضرت امام، در خصوص دلایل این اقدام نوشت:«علت اصلی برگشت از دیدگاه‌های حضرت امام این بود که اصلاً مردم و جوانان این روش را نمی‌پذیرفتند. ثانیاً امام طرفدار جامعه تک‌صدایی و تک‌حزبی بود که با مواضع بعدی گروه‌های خط امام تطابق نداشت و ثالثاً ایده‌های امام فقط برای ایجاد انقلاب مفید بود و از آن ایده‌ها برای استمرار جمهوری اسلامی نمی‌شود استفاده کرد.»[12]

اکبر گنجی از چهره‌های جنجالی جریان دوم خرداد در حاشیه کنفرانس برلین در مصاحبه روزنامه‌ی «تاگس اشپیگل» مورخ 8 آوریل 2000 جملاتی موهن را بیان کرد. تیتر این مصاحبه «[امام]خمینی به موزه سپرده خواهد شد.» از آغاز نشان‌دهنده جسارت‌ها و اهانت‌های درون آن بود.گنجی در این مصاحبه گفت: «ما در سال‌های اول انقلاب فهمیدیم این راه [انقلاب] به دموکراسی ختم نمی‌شود»[13] وی هم‌چنین در خصوص سکولار بودن اصلاح‌طلبان گفت: «در یک جامعه مدرن این جدایی [دین و سیاست] یک امر بدیهی است. اگر جامعه مدرن شود این جدایی الزامی است.» اکبر گنجی هم‌چنین در خصوص بحث حجاب گفت: «در قانون اساسی، پوشش اجباری وجود ندارد. بلکه محافظه‌کاران با خشونت، این موضوع را اِعمال کرده‌اند.»

اما جنجالی‌ترین قسمت این مصاحبه پاسخ گنجی به سؤال خبرنگار نشریه در خصوص حضرت امام (ره) بود. گنجی گفت: «ما سعی می‌کنیم نظرات [امام] خمینی (ره) را به نحوی تفسیر کنیم که در تضاد با دموکراسی قرار نگیرد... اما درنهایت هیچ‌کس نمی‌تواند از این مانع بشود که وی در موزه قرار نگیرد. این‌یک تحول تاریخی است...»[14]

البته به‌جز این‌ها، توپخانه رسانه‌ای روزنامه‌های زنجیره‌ای نیز با وقاحت تمام به تخریب، توهین و نفی اندیشه‌ها و آرمان‌های امام راحل (ره) می‌پرداخت.

روزنامه جهان اسلام متعلق به جریان دوم خرداد در مطلبی به قلم حسن‌یوسفی اشکوری مدعی گشت: «مبانی و اصول آیت آ... خمینی که متکی به فقه و سنت شیعه است دیگر کارآمد نیست و در شرایط فعلی دنیا نمی‌تواند جوابگو باشد و بین مسائل جدید و اندیشه امام تعارضی وجود دارد».[15]

نشریه زنجیره‌ای آبان نوشت: «تاریخ‌مصرف نظرات سیاسی امام خمینی(ره) گذشته و مربوط به دوران ماقبل مدرن و زائیده افکار عامیانه و قدیمی است».[16]

روزنامه خرداد نظر حضرت امام در خصوص تشکیل داده ویژه روحانیت را یک بدعت خوانده و نوشت: «تشکیل آن از این‌که متناسب با این زمان نیست یک بدعت است».[17]

نشریه‌ی «خانه» از فرصت اباحه‌گرایانه‌ای که دولت دوم خرداد فراهم آورد استفاده کرد و به درج نامه وهن آلود یک خانم 21 ساله پرداخت که در آن نوشته بود: «این امامی که می‌گویید جامع‌ترین شخصیت زمان معاصر بوده است، رساله‌اش را هیچ خوانده‌اید؟ احکام تطهیر و نجاسات و آداب جنابت و... و هزار مطالب نامربوط دیگری را که اصلاً عالمانه نیست و... هرگز دیده‌اید؟ هیچ دانشمند مؤدبی آیا به خودش اجازه می‌دهد که حتی اسم چنین چیزهایی را ببرد. حقیقتاً فکر می‌کنید که مسلمانان با دین خرافاتشان چه دردی از دردهای امروز جامعه بشری دوا کرده‌اند؟ مرا به پیروی از چه الگوهایی فرامی‌خوانید؟ مرا به اطاعت از چه کسی فرامی‌خوانید که با حکم سلمان رشدی ایران را به تروریست بین‌المللی تبدیل کرده است».[18]

ماهنامه زنان نیز امام خمینی و شهید نواب صفوی را خشونت‌گرا و امثال کسروی و حکمی‌زاده را اصلاح‌طلب معرفی می‌کرد.[19]

پایان دوم خرداد هم سبب نشد تا تجدیدنظرطلبان از ضدیت با مکتب و آرمان‌های امام راحل عظیم‌الشأن دست بکشند. هاشم آغاجری عضو سازمان منحله مجاهدین انقلاب اسلامی ایران که پیش‌تر با سخنرانی جنجالی و موهن خود تقلید و فقاهت را مورد تمسخر قرار داده بود، در زمستان 1387، با ایراد سخنان دیگری در منزل عبدالله نوری با تحریف سخنان امام خمینی(ره) خاطرنشان کرد: «مشهور است که بنیان‌گذار انقلاب گفته ما مأمور به انجام‌وظیفه هستیم نه نتیجه که این یعنی ما به نتیجه کاری نداریم و فقط وظیفه خود را انجام می‌دهیم. خواه این وظیفه درست و خواه نادرست باشد.» آغاجری به جمله‌ای دیگر از بیانات امام راحل (ره) اشاره و آن را متناقض با جمله پیش‌گفته برشمرد و تأکید کرد: «بنیان‌گذار انقلاب در جای دیگری گفته است که حفظ نظام از اوجب واجبات است که این دو جمله در تضاد آشکار با همدیگر هستند.» وی با متهم نمودن نظام اسلامی به استبداد و سلطه‌گری عنوان کرد: «نمی‌توان هم وظیفه‌گرا بود و هم به هر قیمتی که شده نظام را حفظ کرد زیرا ممکن است ما در حفظ نظام، متوسل به‌زور و استبداد و سلطه شویم و این در تضاد آشکار با اخلاق است.»[20]

جالب اینجاست که سخنان هتاکانه آغاجری تنها با واکنش ملایم و آرام یکی از حضار که از اعضای سابق دفتر امام راحل(ره) بوده، مواجه شد که آغاجری نیز در پاسخ به وی با طرح ادعای نبود آزادی بیان در کشور، به تجدیدنظرطلب بودن خود اعتراف کرد و گفت: «من مسائلی که شما می‌گویید را 15 سال قبل در کتاب‌های خود نوشته و تدریس کرده‌ام. اما امروز همان حرف‌ها را قبول ندارم و به این نتیجه رسیده‌ام که این‌گونه نیست چراکه مواردی هست که نمی‌توان آن‌ها را بیان کرد.»

بهزاد نبوی در اصلاح قطع‌نامه پایانی کنگره دوازدهم سازمان مجاهدین که به قلم محسن آرمین تقریر شده در هامش بیانیه خطاب به آرمین می‌نویسد: «برادر آرمین، با سلام اولاً صفحات اول خیلی لحن اپوزیسیونی دارد، همه این حرف‌ها را همراه با دفاع از انقلاب، امام و... می‌توان زد.»

عبدالکریم سروش از تئوریسین‌های اصلی تجدیدنظرطلبی در مصاحبه‌ای با توهین به امام خمینی طرح نظریه ولایت‌فقیه از سوی ایشان را غیراخلاقی دانست و ادعا کرد که فقه اسلامی و به‌تبع آن فقه جعفری، محدودتر از آن خواهد بود که بتوانیم همه قوانین را از آن استخراج‌کنیم. وی در ادامه اظهارات موهن خود گفت: «تئوری ولایت‌فقیه، عین استبداد دینی است. با این تئوری اصولاً نمی‌توان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچ‌کس نمی‌تواند در ذیل تئوری ولایت‌فقیه، عدالت بورزد. تئوری ولایت‌فقیه آیت‌الله خمینی از همان آغاز یک تئوری غیراخلاقی بود ولی در عمل هم خوشبختانه ماهیت خودش را نشان داد و اکنون بیش از گذشته با تجربه تلخ جمهوری اسلامی مشخص‌شده که تئوری ولایت‌فقیه، تئوری عدالت‌ورزانه‌ای نبوده و نیست.»[21]

محمدرضا خاتمی نیز که از پیوند سببی با بیت امام برای مطامع سیاسی خود حداکثر استفاده را می‌کند، در اظهاراتی عجیب، به‌ضرورت انتقاد از مواضع امام راحل (ره) (!) اشاره‌کرده و اظهار داشت:د«وقتی مطالب امام (ره) را بررسی می‌کنیم، چیزهایی به سود و چیزهایی هم به ضرر ما است. متأسفانه ما امام (ره) را به یک شخصیت دست‌نیافتنی تبدیل کردیم که حتی بحث در مورد ایده‌ها و افکارشان، امروز مجاز شمرده نمی‌شود. ممکن است چند سال دیگر خیلی دیر شده باشد. بحث نقادی امام (ره) باید طرح شود تا دیدگاه‌های اصلی ایشان مشخص شود. ما که امام(ره) را معصوم نمی‌دانیم. امکان دارد که ایشان هم در دوره‌ای کمی و کاستی داشته باشند. افکار امام (ره) از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب خیلی تغییر کرد.»[22]

مصطفی تاج‌زاده از فعالان اصلی فتنه 88 در دوره مرخصی از زندان، نامه‌ای را منتشر کرد که به‌نحو ملموسی گذشته انقلاب و عملکرد و اندیشه‌های امام را زیر سؤال می‌برد.. مصطفی تاج‌زاده در بخشی از این نامه، در واقع به اعدام تروریست‌ها، ضدانقلاب و ساواکی‌های اوایل انقلاب اشاره می‌کند و می‌نویسد: «واضح‌تر بگویم، سکوت تأیید آمیز درباره نحوه محاکمات دادگاه انقلاب خطای ما بود... به همین دلیل ما حتماً باید اعتراف کنیم اما نه در دادگاه‌های نمایشی و آن‌طور که بازجوها می‌خواهند و به اتهامات موهوم مرتکب نشده، بلکه در پیشگاه ملت و بر اساس حقیقت.».

تاج‌زاده در ادامه به این مسئله می‌پردازد که: «نسل انقلاب باید اعتراف کند. اعتراف می‌کنم که اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آیت‌الله شریعتمداری و برای حفظ حریم مرجعیت اعتراض می‌کردیم، کار به‌جایی نمی‌رسید که امروز حرمت مراجع و عالمانی همچون مرحوم آیت‌الله منتظری و حضرات آقایان وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، صانعی، بیات زنجانی، دستغیب شیرازی، طاهری اصفهانی، جوادی آملی و... حتی در صداوسیما مورد تعرض قرار گیرد و کار به‌جایی برسد که حتی بیت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نیز آرامگاه مرحومان صدوقی و خاتمی از تعرض مصون نماند.».

تاج‌زاده در ورای استفاده از نام بزرگانی همچون جوادی آملی، وحید خراسانی، صدوقی و حتی حضرت امام، سعی دارد استدلالات خود را هماهنگ با آن‌ها القا نماید، این در حالی است که شریعتمداری در کسوت مرجعیت، علاوه بر توطئه‌های سنگین علیه انقلاب، در برنامه‌ریزی ترور امام خمینی نیز نقش فعالی داشت. یا آیت‌الله منتظری که در هنگام حضور امام و حتی بعد از رحلت ایشان تا آخر عمرش از تقابل با انقلاب و خط امام دست نکشید و همچنین افرادی همچون شهید صدوقی که خود قربانی تروریست‌هایی بودند که روند محاکمه آن‌ها در این نامه، مورد اعتراض تاج‌زاده قرار گرفته بود. تاج‌زاده همچنین در ادامه به دفاع از بازرگان و نهضت آزادی می‌پردازد که از دید حضرت امام خمینی، موجب انحراف بسیاری از جوانان از خط اصیل اسلامی شده بودند و این‌چنین عمق افکار خود را در تبعیت از اندیشه‌های حلقه کیان و سروش و همچنین هم‌اندیشی با ملی- مذهبی‌هایی مانند نهضت آزادی برملا می‌کند.

نقاب جدید نفاق واقفیه

در ابتدای این مقاله از انحراف و انشعاب واقفیه سخن راندیم که صاحب نظرات عرصه تاریخ اسلام، ریشه اصلی انحراف سران این فرقه را در انحرافات عقیدتی- اخلاقی و مطامع مادی می‌دانند. ضعف معرفتی و ایمانی نسبت به جایگاه امامت و شخص امام حاضر- علی‌رغم آنکه جزو اصحاب نزدیک امام معصوم (ع) هم بودند-، برتری‌جویی‌های اقتصادی و سیاسی و غرور شخصیتی می‌تواند دلایل اصلی ایجاد چنین انحرافاتی باشد و تصمیمات غلط خواص می‌تواند گمراهی خیل قابل‌توجهی از عامه مردم را به همراه داشته باشد.

«واقفیه انقلاب پس از امام» نیز وضع مشابهی دارند، عده‌ای -آن‌گونه که پیش‌تر مستنداتش ارائه شد- از ابتدا عقیده و ایمان درستی به خط امام (ره) نداشتند و منافقانه خود را در صفوف انقلاب جای‌داده بودند، گروهی دچار فقر معرفتی و خطای اندیشه ورزی بوده و همین ضعف تئوریک آنان را پس از امام دچار خطای راهبردی و سیاسی کرد و نهایتاً گروهی دیگر مطامع مادی اقتصادی، آلودگی به مفاسد، جاه‌طلبی‌های سیاسی و غرور کاذب مانع از پذیرش حق از سوی آنان شد و عملاً آن‌ها را به واگرایی از مکتب امام کشاند.

ذکر این نکته ضروری است که هرچند تعدادی از عناصر متواری شده و یا تاریخ‌مصرف گذشته این جریان با ادبیاتی صریح و آشکارا دیگر خط امام را نفی می‌کنند و علناً از شعار «خط امام» عبور کرده‌اند، اما عقلای این قوم همچنان می‌دانند که اعتبار مکتب امام (ره) در این جامعه خریداران فراوانی دارد و خصوصاً پس از تجربه شکست تجدیدنظرطلبی دوم خرداد و فتنه 88 دریافته‌اند که هرگونه عمل سیاسی باید در پوشش و با رنگ‌ولعاب خط امام و با بهره‌گیری از نمادهای مربوط به آن مانند بستگان نسبی آن عزیز سفرکرده انجام پذیرد.

حتی همان زمان که خیلی از تجدیدنظرطلبان به سودای تمام‌شده تلقی کردن کار نظام، رسماً از ادبیات لیبرال بهره می‌جستند، برخی چهره‌های کارکشته‌تر این جریان همچنان معتقد بودند که باید از نقاب خط امام بر چهره استفاده کرد تا بتوان اهدافی را که هیچ سنخیتی با اندیشه‌های امام ندارد را پیش برد. برای مثال بهزاد نبوی در اصلاح قطع‌نامه پایانی کنگره دوازدهم سازمان مجاهدین که به قلم محسن آرمین تقریر شده در هامش بیانیه خطاب به آرمین می‌نویسد: «برادر آرمین، با سلام اولاً صفحات اول خیلی لحن اپوزیسیونی دارد، همه این حرف‌ها را همراه با دفاع از انقلاب، امام و... می‌توان زد.»[23]

آری آنچه بهزاد نبوی در این توصیه دوخطی به هم‌قطارانش تذکر داده است، راهنمای امروز تجدیدنظرطلبان و تعامل‌گرایان با کانون‌های قدرت و ثروت جهانی است. اینان برای اقتدار افزایی سیاسی و پیشبرد مطامع فکری گفتمانی خود ابایی ندارند تا به هرگونه هزینه کردن از امام خمینی (ره) دست بزنند. آنچه اولویت نخست این‌ها را تعیین می‌کند، نه آرمان‌های حضرت روح‌الله (ره) که اعتبار ملی و بین‌المللی آن سیاستمدار الهی است تا هرچه بیشتر این اعتبار را خرج مطامع خود سازند. خاطره‌سازی‌های مضحک، نمادسازی از بستگان سببی و نسبی امام، انتساب اندیشه‌هایی که هیچ‌گونه همگونی با مبانی نظری امام نداشته به آن عزیز سفرکرده، همه و همه ابعاد از این طراحی جدید تجدیدنظرطلبان است که امید دارند، میوه‌های آن را در گام‌های آتی خصوصاً انتخابات پیش رو بچینند.

این نوشتار را با بیانی زیبا از رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی)، به پایان می‌بریم: «نقشه‌ی راه هم در مقابل ما است. ما نقشه‌ی راه داریم. نقشه‌ی راه ما چیست؟ نقشه‌ی راه ما همان اصول امام بزرگوار ما است؛ آن اصولی که با تکیه‌ی بر آن توانست آن ملت عقب‌افتاده‌ی سرافکنده را تبدیل کند به این ملت پیشرو و سرافراز. این اصول، اصولی است که در ادامه‌ی راه هم به درد ما می‌خورد و نقشه‌ی راه ما را تشکیل می‌دهد. اصول امام، اصول روشنی است. خوشبختانه بیانات امام، نوشته‌جات امام در بیست‌وچند جلد در اختیار مردم است؛ خلاصه‌ی آن‌ها در وصیت‌نامه‌ی جاودانه‌ی امام منعکس است؛ همه می‌توانند مراجعه کنند. ما مفید نمی‌دانیم که به اسم امام تمسک کنیم، اما اصول امام را به فراموشی به سپریم؛ این غلط است. اسم امام و یاد امام به‌تنهایی کافی نیست؛ امام با اصولش، با مبانی‌اش، با نقشه‌ی راهش برای ملت ایران یک موجود جاودانه است. نقشه‌ی راه در اختیار امام است و آن را به ما عرضه کرده است؛ اصول امام مشخص است»[24]

پی‌نوشت‌ها:

[1] - صحیفه امام، ج 21، ص 286

[2] - صحیفه امام، ج 11، ص 435

[3] - روزنامه اطلاعات، 30/5/1368

[4] - مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، دوره سوم، جلسه 278، ص 4

[5] - بیانات معظم‌له در دیدار با گروه کثیری از آزادگان و اقشار مختلف مردم، 11/7/1369

[6] - خبرگزاری فارس، 24 مهر 1388

[7] - شکایت‌نامه وکیل «بهزاد نبوی» علیه «مرتضی نبوی»، روزنامه «نوروز» یکشنبه 28/5/1380

[8]- خاطرات آیت آ... ری‌شهری، سنجه انصاف، دار الحدیث، 1386، ص 279

[9] - احزاب و گروه‌های سیاسی ایران، رضا عاصف، دانشکده و پژوهشکده اطلاعات و امنیت، ص98

[10]- رهبری کاریزماتیک، دکتر حمید پارسانیا، مجله معارف، مهرماه سال 1383، شماره 19

[11]- چهارمین دادگاه رسیدگی به اتهامات متهمان پرونده کودتای مخملی، خبرگزاری فارس، 3/6/1388، کد خبر: 8806030459

[12] - روزنامه صبح امروز، 8/2/78

[13] - کیهان 24/1/79 ر.ک: کیمیای آزادی، اکبر گنجی صص131-134

[14]- همان

[15]- روزنامه جهان اسلام11/3/78

[16] - نشریه آبان 21/6/77.

[17] - روزنامه خرداد 27/6/78.

[18] - نشریه خانه شماره 62.

[19] - ماهنامه زنانش 47 مهر 77.

[20] - روزنامه رسالت، 30/11/1387، شماره 6648

[21] - رجانیوز، پنجشنبه،29بهمن1388

[22] - کیهان، 7/3/1387

[23] - متن کیفرخواست عمومی چهارمین دادگاه متهمان حوادث پس از انتخابات، خبرگزاری فارس، 3/6/1388

[24]- بیانات رهبر انقلاب در مراسم بیست و چهارمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی، 1392/3/14

 


شنبه 94 آذر 14 , ساعت 6:6 عصر

لاله افتخاری در نامه سرگشاده ای به همسر رئیس جمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان به بیان نکاتی درباره داعش و رویکرد دولت ترکیه در قبال آن ها پرداخت.

به گزارش فتن، به نقل از باشگاه خبرنگاران، لاله افتخاری در نامه سرگشاده ای به همسر رئیس جمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان به بیان نکاتی درباره داعش و رویکرد دولت ترکیه در قبال آن ها پرداخت.کنم به شرح زیر است:

“فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه”(قرآن کریم)

سلام علیکم

سرکار خانم امینه اردوغان به استحضار می‌رساند در پی گرایش‌های اسلامی جنابعالی از 12 سال پیش یعنی زمانی که شما با حجاب اسلامی در جشن‌های پیروزی حزب عدالت و توسعه حضور پیدا کردید تا زمان اوج‌گیری جنگ‌های داخلی در سوریه بسیاری از زنان و دختران جامعه ما به‌وجود شما به‌عنوان بانویی متعهد به احکام الهی و ملتزم به حجاب اسلامی افتخار می‌کردند و از ایستادگی‌تان در برابر امواج مخرب تبلیغات الحادی‌ای که مردم ترکیه را نیز در معرض سقوط اخلاقی قرار داده بود درس می‌گرفتند. در حقیقت رفتار شما اقدام عملی آیه شریفه “و لتنکن منکم امه یدعون الی‌الخیر…” تلقی می‌شد.

اما امروز در شرایطی که دشمنان می‌کوشند با طرح اسلام انگلیسی و آمریکایی و استکبار ساخته و مولود آن یعنی داعش چهره‌ای وارونه، خشن، بی‌منطق و بی‌رحم، بدوی و ضدحقوق بشری را در عوض اسلام ناب محمدی (ص) معرفی کنند بدیهی است که بر همگان لازم است تا چهره حقیقی و دل‌انگیز و تاثیرگذار اسلام و آنچه که نبی اکرم اسلام و قرآن کریم به تصویر کشیده‌اند را به صورت تئوری به ویژه مصداقی معرفی نمایند و چه کسانی بهتر از افراد تاثیرگذار بر محیط‌ها و جوامع و کشورهای با نفوذ و در این میان، نقش زنان بسیار پررنگ‌تر از مردان است و شاید به همین جهت است که خداوند در سوره ممتحنه در دو جنبه مثبت و منفی به‌عنوان نمونه و الگو بانوانی را معرفی می‌نماید. سرکار خانم اردوغان نیک بیندیشیم آیا فرزند نوح در مقایسه با فرزند ابراهیم با او برابر است؟ آیا کاخ‌های شاهنشاهان ایرانی و فراعنه مصر و اساطیر یونان با خانه ساده و محقر اما نورانی پیامبر اکرم (ص) و حضرت زهرا (س) یکی است؟

آیا مردان و زنان نکوهیده شده با افراد مدح شده در قرآن برابرند؟

آیا زنان و مردان تاریخ‌ساز با آنان که بی‌توجه به عقل و شرع و مشکلات جامعه اسلامی و بشری تنها در اندیشه منافع خود می‌باشند، یکسانند؟

آیا آنان که به آیه شریفه “فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون” عمل کردند و حق را از آگاهان پرسیدند و سپس از آن دفاع کردند با کسانی که برخلاف آیه “لا تقف ما لیس لک به علم” بدون توجه به واقعیت به دفاع از باطل و تروریسم کور پرداختند با یکدیگر مساوی‌اند؟

آیا هرگز آسیه فکر می‌کرد آیندگان به داستان او خواهند پرداخت یا به عکس همسر نوح و لوط به سرنوشت شوم خویش می‌اندیشیدند؟

آری، اینها جای تأمل دارد چرا که انسان‌ها همیشه خود را در زمان حال می‌بینند نه در آینده، همچنانکه ما صد سال پیش نبوده‌ایم و صدسال آینده نخواهیم بود، اما تاریخ، وجدان‌های پاک و بیدار و مهمتر از همه ترازوی عدل الهی “و نضع موازین القسط” درباره ما چگونه قضاوت خواهند کرد؟

آیا مگر جز این است که اسلام دین صلح و دوستی می‌باشد و اگر جنگی و سختگیری و جهادی در آن مطرح است علیه کفاری است که کمر همت بسته‌اند تا تیشه به ریشه اسلام و مسلمین بزنند اما در میان دوستان و مسلمانان باید صلح برقرار باشد که “محمد رسول‌الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم” است و نیز چنانچه در جامعه اسلامی اختلاف و جنگی صورت گیرد همه وظیفه داریم در جهت صلح اقدام کنیم و آیه “و ان طائفتان من المومنین اقتتلو فاصلحوا بینهما” باید مدنظر قرار گیرد.

اما مروری بر جریانات سال‌های اخیر نشانگر آن است که از چند سال پیش داستان 11 سپتامبر از سوی آمریکا و همپیمانانش رقم خورد تا به بهانه‌های خودساخته بستری برای نابودی مسلمین و تیشه زدن به ریشه آنان و نفوذ دشمنان اسلامی در افغانستان، عراق و استمرار آن در سوریه و سرکوب و به شهادت رسانیدن مردم مظلوم غزه، فلسطین،‌ یمن، بحرین و… باشد که همه و همه نشانگر برنامه‌ریزی استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و اجرای آن توسط عوامل او از جمله داعش می‌باشد. داعشی که زاده والدینی چون آمریکا و صهیونیزم بین‌الملل است؛ همان رژیم غاصبی که ترکیه کشتی نجات خود را علیه آنان به سوی غزه رهسپار نمود و در این راه شهدایی تقدیم کرد که آن هم به‌عنوان صفحه زرینی در تاریخ کشور شما ثبت گردیده است. اما اینک شما در کشوری زندگی می‌کنید که داعش را در دامان خود پرورده است و از او علیه مردم مظلوم سوریه و عراق حمایت می‌کند. بگذارید داعش را برایتان بهتر معرفی می‌کنم:

1- داعش یعنی: بریدن سر زنان و کودکان و مردان مظلوم مسلمان در برابر چشمان عزیزانشان

2- داعش یعنی عکس یادگاری با سرهای بریده و نجیب مظلومان

3- داعش یعنی افتخار به نبش قبر یاران باوفای پیامبر اکرم (ص) و خاندانشان

4- داعش یعنی افتخار به نسل‌کشی مسلمانان و تلاش جهت نابودی نژادها و ادعیان و سوزانیدن قرآن و تخریب مساجد و کلیساها و… در سوریه و عراق

5- داعش یعنی افتخار در به اسارت بردن زنان و دختران مسلمان و مسیحی و زرتشتی و ایجاد برده‌داری مدرن

6- داعش یعنی برون آوردن اعضای بدن انسان‌های بیگناه زنده یا مرده و فروش آن به دشمنان قسم خورده بشریت (رژیم صهیونیستی)

7- داعش یعنی به دار آویختن کودک بیگناه 3 ساله سوری

8- داعش یعنی ایجاد بستر روسپی‌گری مدرن با سوءاستفاده از دو عبارت مقدس جهاد و نکاح و یارگیری از میان دختران مسلمان ناآگاه (کلمه حق یرادبها الباطل)

9- داعش یعنی استمرار هر روز شهادت مسلمانان و بیگناهان در داخل و خارج از بلاد مسلمین

10- داعش یعنی آوارگی میلیون‌ها انسان بیگناه از خانه و کاشانه خود و خلاصه غرق شدن کودک خردسال سوری آیلان در دریا و…

11- داعش یعنی همه آنچه اسلام، قرآن، ادیان الهی، فطرت و سرشت انسان‌های پاک از آن نفرت دارند.

و بدتر از همه داعش یعنی معرفی چهره‌ای وارونه و خشن و غیرواقعی از اسلام

آری خواهر گرامی سرکار خانم امینه اردوغان، سخن کوتاه کنم. این نامه خواهری دینی از کشور همسایه شما ایران است. کسی که در 8 سال جنگ تحمیلی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران 230 هزار شهید و میلیون‌ها جانباز از جوان و پیر و زن و مرد و کودک بیگناه کشور خود توسط استکبار جهانی از طریق مزدورانش را شاهد بوده است و در این راه بهای سنگینی پرداخته است. خواهرم من یک همسر و یک فرزند شهیدم که با افتخار عزیزانم را در راه خدا دادم و اشک و حسرت فرزندان خردسالم را به جان خریدم تا اسلام زنده و سربلند بماند. همان راهی که اباعبدالله الحسین (ع) پیمود که امروز در کشور شما و بلکه در تمامی دنیا راهپیمایی‌های ده‌ها میلیونی اربعین حسینی و شکوه و عظمت و آثار و برکات آن را شاهد هستیم.

آری خواهری که در مراسمات باشکوه و پرجمعیت عاشورای حسینی و ولادت حضرت زهرا (س) در کشور شما شرکت کرده‌ام، خواهری که سال گذشته در کشورتان ریاست دوره‌ای اجلاس بانوان عضو پارلمان‌های کشورهای اسلامی جهان را به همکار ترکیه‌ام تقدیم کردم؛ خواهری که سه دوره از طرف مردم تهران که کوچه و خیابان آن با نام شهدا مزین و با عطر شهادت معطر گشته در مجلس شورای اسلامی نماینده‌ام.

اما آنچه سبب شد این نامه را برایتان بنویسم آن بود که تاکنون می‌پنداشتم شما با حمایت کشورتان از داعش مخالفید و از حضور زنان و کودکان مظلوم و بی‌پناه سوری در خیابان‌های سرد کشورتان اندوهگین و یا بی‌خبرید اما آنگاه که عکس یادگاری فرزندتان را به همراه سرکردگان داعش و سکوت جنابعالی را دیدم شگفت‌زده شدم و بر خود لازم دانستم از باب عمل به آیه شریفه “تبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه” نکات فوق را معروض دارم چرا که خواهرم من و شما هر دو مادریم و این سکوت و بی‌تفاوتی از مادر بعید است.

امید است که این نامه در “یوم تبلی السرائر” دست ما را بگیرد و سبب تغییر مسیر و اقدام مناسب شما و همسرتان گردد.

با احترام
دکتر لاله افتخاری
همسر و فرزند شهید
نماینده مجلس شورای اسلامی و رئیس پیشین اجلاس بانوان عضو پارلمان‌های کشورهای اسلامی

.


شنبه 94 آذر 14 , ساعت 2:12 عصر

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

به عموم جوانان در کشورهای غربی‌
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّف‌بار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینه‌ای برای چاره‌اندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، به‌خودی‌خود برای همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان میدهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل میشود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده‌ی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد. هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یک‌ونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنجهای امروز اگر مایه‌ی ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه‌ی کنونی رسانده است.

درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سالهای متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحده‌ی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته‌شده‌ی تروریسم تکفیری، علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردم‌سالاری‌های پویا در منطقه، بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونه‌ی گویایی از تضاد در سیاستهای غربی است.

چهره‌ی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده میشود. مردم ستمدیده‌ی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند، یک خانواده‌ی فلسطینی ده‌ها سال است که حتّی در خانه‌ی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه‌ی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود میکند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع‌آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همه‌ی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکانی روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده‌ی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌های مخوفند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید‌؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام میشود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ی تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.

لشکرکشی‌های سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته میشود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.

جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.

متأسّفانه این ریشه‌ها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، به‌هیچ‌وجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بی‌بندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه‌ی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقیاستعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریّت میداند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟

از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هم‌وطنان خود را گلوله‌باران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه‌ی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌های پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.

به‌هرحال این شما هستید که باید لایه‌های ظاهری جامعه‌ی خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانه‌‌ای است که گسست‌های موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتاب‌زده که جامعه‌ی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیون‌ها انسان فعّال و مسئولیّت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی‌شان محروم سازد و از صحنه‌ی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله‌ها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت. طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواه‌ناخواه خاصیّت برگشت‌پذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایسته‌ی این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه میدهد، و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی میتاباند.

.


جمعه 94 آذر 6 , ساعت 8:12 عصر

بدحجابی، پدیدهای پیچیده، چندوجهی و برخاسته از علل و عوامل مختلف است و در جامعهی امروز ایران، نوعی آسیب اجتماعی جدّی تلقی میشود که در صورت مهار نشدن آن، میتواند به یک بحران اجتماعی با پیامدهای گسترده، عمیق و غیرقابل پیشگیری تبدیل شود مسئلهی «بدحجابی» را میتوان از جهات مختلفی مانند واکاوی ریشهها یا پیامدها، در حوزههای مختلف تاریخی، جامعهشناختی، روانشناختی، علوم سیاسی و حتی علوم اقتصادی مورد بحث و بررسی قرار داد. در این نوشتار برآنیم در حوزههای علوم اجتماعی و روانشناسی، با بررسیمهمترین ریشههای رشد و گسترش «بدحجابی»، به ارائهی راهکارهایی عملی در جهت حل این معضل فراگیر بپردازیم.

«حجاب» یکی از اساسیترین احکام دین اسلام و از ضروریات و واجبات آن به شمار میآید که شامل مجموعهای از اصول مورد تأکید این دین در زمینهی پوشش، رفتار و گفتار زنان در جامعهی اسلامی است. بر این اساس، «بدحجابی» مفهومی است که با کوتاهی در التزام عملی به بخش یا بخشهایی از اجزای تشکیل دهندهی حجاب، محقق میشود و عمدتاً به پوشش و رفتار غیراسلامی زن در عرصهی اجتماع ناظر میباشد. هرچند که پوشش مردان نیز در شریعت اسلام، شرایط و ویژگیهای خاص خود را دارا میباشد و جامعهی کنونی ما، از حالت مطلوب آن فاصلهی بسیاری گرفته است؛ اما در این مجال به دلیل اهمیت خاص حجاب زن در دیدگاه اسلام و از سوی دیگر، نقش بیبدیل آن در تأمین سلامت و پیشبرد اهداف جامعهی اسلامی؛ عوامل گسترش روزافزون «بدحجابی» در جامعهی کنونی ایران مورد بحث قرار گرفته است.

«جان آدامز»، از رهبران جنگهای استقلال آمریکا، اهمیت پاکدامنی زنان - که یکی از ثمرات حجاب آنان است - را در پیشبرد اهداف جامعه این چنین توصیف میکند: «با مطالعهی تاریخ دولتها، زندگی و رفتار آدمها به این نتیجه رسیدهایم که رفتار زنان قابل اطمینانترین و کم خطاترین شاخص برای تعیین میزان پایبندی یک ملت به اخلاقیات و پاکدامنی است. یهودیان، یونانیها، سوئیسیها و آلمانیها همگی زمانی هویت ملی و شکل استقلال طلبانهی دولتهایشان را از دست دادند که پاکدامنی خانوادگی و حجب و حیای زنانشان از دست رفت.»[1]

«همفر»، جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی، در کتاب خاطرات خود اذعان میدارد که؛ یکی از نقاط قوت و نیرومندی اسلام و از علل پیشرفت مسلمانان، حجاب زنان است که موجب جلوگیری از فساد و روابط نامشروع میگردد و باید برای نیل به اهداف استعمارگرانه، نابودی آن را در سولوحهی اقدامات وزارت مستعمرات انگلیس قرار داد. او همچنین در این بارهمیگوید: «در مسئلهی بیحجابی زنان، باید کوشش فوقالعاده به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بیحجابی و رها کردن چادر مشتاق شوند... پس از آنکه حجاب زن با تبلیغات وسیعی از میان رفت، وظیفهی مأموران ما آن است که جوانان را به عشق بازی و روابط جنسی نامشروع با زنان تشویق کنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامی گسترش دهند.»[2]

بر این اساس، ریشهیابی و درمان معضل «بدحجابی» را میتوان از جهات متفاوتی حائز اهمیت دانست و این اهمیت عمدتاً در گرو ماهیت اجتماعی این مسئله است. در حقیقت، «بدحجابی»، افزون بر آثار و تبعات فردی مانند افزایش مزاحمتها، آزارها وخشونتهای جنسی؛ دارای پیامدهای اجتماعی متعددی است که به طور مستقیم نهادهای اجتماعی مانند خانواده و حقوق دیگر افراد جامعه مانند سلامت روانی و جنسی آنها را نشانه رفته است و از این بابت، سزاوار اقدامات جدّی حکومت اسلامی در مبارزه و کنترل این پدیدهی مخرب میباشد.

منظور از حجاب زن به طور مشخص، پوشانیدن تمامی بدن و برجستگیهای آن به جز گردی صورت و دستها از مچ به پایین، با رنگهای متناسب با عرف جامعه یا غیرزننده است، که همراه با رفتار و گفتار متین و به دور از عشوهگری و خضوع در کلام باشد و منجر به خودنمایی و جلب نظر در جامعه نگردد. بنابراین، هر آنچه اعم از لباسهای تنگ و کوتاه، با رنگها، نوشتهها ونقشهای محرک، آرایش صورت و مو، رفتار، گفتار و حرکات عشوهگرانه، استفاده از زیورآلات، عطرهای محرک و زننده، کفشهای صدادار، غیرمعمول و ... را میتوان از مصادیق بدحجابی زنان به شمار آورد.


جمعه 94 آذر 6 , ساعت 8:11 عصر

 

ریشههای اجتماعی «بدحجابی» 

«بدحجابی» را از دو جهت میتوان نوعی ناهنجاری یا کجروی اجتماعی به شمار آورد و بر مبنای نظریات مطرح در جامعهشناسی انحرافات به تحلیل و تبیین آن پرداخت. از یک سو، «بدحجابی» خلاف بین اعتقادات مذهبی و دینی قشر قابل توجهی از متدینین کشورمان است و از این جهت، به دلیل نقض هنجارهای اخلاقی و دینیِ این قشر، نوعی ناهنجاری و کجرفتاری به شمار میرود. از سوی دیگر، «بدحجابی»، نقض قوانین موضوعهی کشورمان است که به طور مشخص در مادهی 638 قانون مجازات اسلامی، مورد جرم انگاری قرار گرفته است. این شاخصه، اهمیت بهسزایی در تعیین رفتارهای نابهنجار دارد. چرا که مهمترین و اولین عامل در تعیین کجرفتاریهای اجتماعی، نقض قوانین به عنوان قویترین هنجارهای هر جامعه،میباشد[3].

از نظریات مطرح در جامعهشناسی انحرافات که در حال حاضر میتواند در ریشهیابی جامعه شناختی «بدحجابی» مورد استفاده قرار گیرد، نظریهی نظارت اجتماعی است. در این دیدگاه، افراد اصولاً دارای قابلیت بهنجار بودن یا نابهنجار بودن هستند. نکتهی اصلی این است که جامعه چه رفتاری با فرد داشته باشد. بر اساس این نظریه، رفتار بهنجار و نابهنجار تنها در درون جامعه دارای معناست و هر جامعهای سعی میکند که هنجارهای خود را بر فرد تحمیل کند. موضوع مورد نظر این نظریه این است که چه عواملی باعث محدود شدن رفتارها میگردد.

«هیرشی» که پایهگذار اصلی این نظریه به شمار میرود، در همین راستا موضوع پیوند اجتماعی را مطرح میسازد و بر این اعتقاد است که کجرفتاری، زمانی واقع میگردد که پیوند میان فرد و جامعه، ضعیف یا گسسته شود. او بر این باور است که چهار عنصر اصلی، باعث پیوند فرد و جامعه میشود و به کنترل و کاهش کجرفتاری میانجامد. این عناصر عبارتاند از:«وابستگی، تعهد، درگیری و اعتقاد.»[4] استفاده از این عناصر در ریشهیابی بدحجابی، تا حدود زیادی عوامل اصلی این پدیده را مکشوف مینماید.

- وابستگی؛

از نظر هیرشی، مبنای اصلی درونی کردن هنجارها، وابستگی به دیگران است. در اینجا مفهوم «وجدان» به شکل یک عامل مستقل مطرح نمیشود، بلکه آنچه اهمیت دارد رابطهی اجتماعی فرد است. به همین خاطر؛ وابستگی به دیگران را میتوان یکی از متغیرهای مهم در کنترل رفتار محسوب نمود؛ به طوری که به علت وابستگی اجتماعی، این احساس در فرد به وجودمیآید که به انتظارات و خواستههای دیگران پاسخ دهد. بیشتر افراد سعی میکنند که آسیبی به خویشاوندان خود وارد نسازند و رفتارشان باعث ناراحتی و شرمندگی نزدیکان آنها نشود. با داشتن این احساس، افراد، وابسته و محدود میشوند و کمتر خود را آزاد و رها میبینند که هنجارهای اجتماعی را نقض کنند. وابستگی به دیگران، بُعد جامعهشناختی وجدان در روانشناسی تلقی میشود.

از نظریات مطرح در جامعهشناسی انحرافات که در حال حاضر میتواند در ریشهیابی جامعه شناختی «بدحجابی» مورد استفاده قرار گیرد، نظریهی نظارت اجتماعی است. بر اساس این نظریه، رفتار بهنجار و نابهنجار تنها در درون جامعه دارای معناست و هر جامعهای سعی میکند که هنجارهای خود را بر فرد تحمیل کند. موضوع مورد نظر این نظریه این است که چه عواملی باعث محدود شدن رفتارها میگردد. 

بر این اساس، میتوان یکی از مهمترین ریشههای شیوع روزافزون مسئلهی «بدحجابی» که در دو دههی اخیر، به وضوح در جامعه مشاهده میشود را؛ افزایش آستانهی تحمل افراد جامعه در مقابل این ناهنجاری و به عبارت دیگر، کاهش قبح و زشتی این عمل، در نظر افراد جامعه دانست. در هر حال، دختران بسیاری از مادران محجبه و متدین جامعهی اسلامی ایران، در ردیف بدحجابان جامعه قرار گرفتهاند و فراوان دیده میشود که افراد یک خانواده، نسبت به اعضای بدحجاب خانوادهی خویش کمترین انزجار و اعتراضی از خود نشان نمیدهند.

گذشته از عقبهی دینی مقوله «تذکر» در دین مبین اسلام که ذیل عنوان فقهی «نهی از منکر» و در زمرهی واجبات مؤکد دینی مطرح میباشد، در گذشتهی نه چندان دور، اغلب افراد جامعه در مقابل کسانی که حرمت حجاب و عفاف را خدشهدارمیکردند، عمدتاً به دلیل پایبندی به احکام شرعی، تذکر و هشدار به سهلانگاران در امر حجاب را وظیفه و مسئولیت دینی و وجدانی خویش میدانستند.

تأثیر چنین واکنشی از سوی این افراد، تا بدانجا بود که افراد بدحجاب، از بیم انزوا و کنار گذاشته شدن توسط بستگان و دوستان خویش، دست کم در ظاهر، خود را ملتزم به پوشش اسلامی نشان میدادند. با اُفول مراتب اعتقادی برخی متدینین و اُفول حساسیت ایشان نسبت به برخی حرمتشکنیها، بدحجابی نیز در جامعهی ما به تدریج در طول دهههای 70 و 80، از شکل کجرفتاری خارج شده و امری مقبول و پذیرفته به شمار آمد؛ به طوری که، افراد بدحجاب، به واسطهی وابستگی هرچند نزدیک خود با افراد محجّبه، بدحجابیِ خود را باعث ناراحتی و شرمندگی آنها ندیده و بدین ترتیب، عامل «وابستگی» که امیدمیرفت، باعث ترمیم و یا لااقل مانع رشد تصاعدی این کجرفتاری گردد، مغلوب برخی توجیهات همچون «عدم دخالت در حریم خصوصی دیگران»، «بینتیجه بودن سختگیری در مسائل عقیدتی» و «رعایت احترام و همزیستی مسالمتآمیز و پرهیز از مرافعه» واقع گردید.

در این باره میتوان به تحقیقی که دکتر «رفیعپور»، در سال 1371 به عمل آورده است نیز استناد نمود. بر اساس نتایج حاصله از این تحقیق؛ 86.2درصد پاسخگویان معتقد بودند در سال 1365، رعایت نکردن حجاب از نظر مردم عیب تلقی میشده است؛ بدین معنا که زنان متمایل به بدحجابی، به علت اینکه احساس میکردند مردم از بیحجابی اکراه دارند و احتمال دارد آنها را، به گونهای مورد اهانت (مجازات) قرار دهند، بیشتر حجاب را رعایت میکردند. این ارزیابی برای سال 1371 به 41.5درصد رسید.[5] از این رو میتوان گفت قبح بدحجابی در اذهان افراد جامعه، در عرض 6 سال به حدود نصف رسیده است؛ که این نتیجهمیتواند فرضیات مطرح شده در مورد کاهش تأثیر عنصر «وابستگی» بر کنترل «بدحجابی» را تأیید نماید.

عوامل بسیاری که عمدتاً ناشی از تلاش رسانههای بیگانه در تغییر پوشش زنان ایرانی و در پی آن، کاهش سطح حجاب دررسانههای داخلی به ویژه فیلمهای سینماییِ اکران شده و نشده که به راحتی در دسترس مردم جامعه قرار میگرفت و مفاهیم تجدّدخواهی و آزادیطلبی به معنای لاابالیگری و عصیانگری را به وضوح، مورد تبلیغ قرار میداد؛ موجب تجری و جرئت بخشی نسل جوان، در هنجارشکنی و شکستن ارزشهای اعتقادی بهخصوص حجاب گردید. در تأیید این نظر میتوان به پژوهش دکتر رفیعپور در زمینهی مقایسهی وضعیت پوشش زنان در فیلمهای سینمایی ساخته شده در دهههای اول و دوم انقلاب اشاره نمود.

بنا بر این پژوهش؛ حد پوشش و حجاب در فیلمهای دههی دوم انقلاب نسبت به دههی ماقبل، کاهش چشمگیری داشته است[6] و این روند با شتاب افزونتری، در دهههای بعد نیز ادامه یافت که عمدتاً با تحقیر یا تضعیف پوشش چادر نیز همراه بوده است.[7]

- تعهد؛

 


<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ