تذکّر
1 . ضرورت اعجاز و دلالت معجزه بر صدق دعوی رسالت، همانطوری که در فن کلام مطرح است، در فن حکمت نیز مُعنون است؛ لذا ابن سیناِ در الهیات شفاء[12] و صدرالمتألّهین(قدس سرّه) در مبدأ و معاد[13] معجزه را سَنَد صدق پیامبر الهی دانستهاند.
2 . امام رازی طرح مسئله خیر و شر را مبتنی بر اختیار فاعل و بر مبنای حسن و قبح عقلی روا دانست و آنانکه خداوند را فاعل موجَب (بفتح) میدانند یا قائل به حسن و قبح نیستند و با ?لا یسئل عمّا یفعل... ? [14] میاندیشند، حق ورود در این بحث را ندارند.
محقق طوسی(قدس سرّه) در پاسخ فرمود: حکماء در این جهت بحث میکنند که صدور شرّ از چیزی که ذاتاً خیر است، چگونه خواهد بود و سرانجام دیگران را آگاه میکنند که آنچه صادر و حقیقی است، شر نیست[15] و آنچه شر حقیقی است، امر وجودی نمیباشد؛ یعنی منظور از قبح صدور شر از چیزی که ذاتاً خیر است، همان امتناع عقلی است؛ نه منع شرعی یا عرفی؛ چنان که در توجیه حُسن عقاب تبهکار چنین فرموده است: «... و اراد بالحَسَن ههنا الخیر المقابل للشرّ لا ما یذهب الیه المتکلّمون».[16]
3 . هر پیامبری دو کار میکند؛ یکی دعوت به معارف و احکام و دیگری دعوی رسالت. بررسی در مفاد دعوت و انطباق آن با برهان عقلی، موجب اثبات صحت دعوت است؛ نه صدق دعوی و آنچه دعوی او را اثبات میکند، گذشته از شهود عرفانی یا نصّ پیامبر قبلی همانا معجزه است و با اثبات صدق دعوی میتوان به صحت مفاد دعوت پی برد؛ پس تلازم یکجانبه است؛ نه دوجانبه؛ یعنی با اثبات صدق با دعوی، صحت دعوت ثابت میشود؛ لیکن صرف اثبات صحت دعوت، دلیل صدق دعوی نیست.
4 . معجزه برای اثبات نبوت خاصه است؛ نه نبوت عامه. آری بحث در اصل اعجاز، راجع به نبوت عامه است؛ لیکن تحقّق آن در خارج از راه معجزه ثابت میگردد که راجع به نبوت خاصه است.
5. قرآن کریم معجزه را برهان کافی میداند؛ چنان که درباره عصای موسی و یَد بیضاء آن حضرت چنین میفرماید: ?فذانک برهانان من ربّک إلی فرعون و ملإیه... ? [17] و ایمان کسی را که به استناد معجزه مؤمن شده است، صحیح میداند و کفر در قبال آن را مایه هلاکت میشمارد و در این جهت، بین معجزه اقتراحی و ابتدایی فرق نیست و هماکنون تنها معجزه باقی پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)خود قرآن است که همواره تحدّی دارد و به امتناع آوردن مثل آن احتجاج میکند؛ ?فإن لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النار الّتی وقودها الناس و الحجارة أُعدّت للکافرین?.[18]
امتناع عقلی تصدیق کاذب نسبت به خداوند
6 . امتناع تصدیق کاذب نسبت به خدای سبحان را از اینکه تصدیق کاذب مایه اغواء به جهل و اضلال مردم است، بینیاز میسازد؛ زیرا در همان مرحله اول محکوم به امتناع عقلی است؛ گرچه اضلال ابتدایی، نه اضلال کیفری محال دیگر است و در حدّ خود قابل استناد میباشد.
7. احتمال کذب خداوند با تعیین به نبوت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اعتمادی را از گفتههای او سلب میکند؛ زیرا گرچه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دارای صدق مخبری است، ولی خبری که نقل میکند، از خداست و با احتمال کذب خدا معاذ الله هرگونه اثر سازندهای از بین خواهد رفت.
بعضی بر آناند که معجزه تنها عامل شناخت کلام خداست و بدون آن هیچ موجودی نمیتواند کلام حق را از کلام دیگری امتیاز دهد و این پندار در کمال افراط است؛ چنان که گفتار قبلی که معجزه برای توجیه عوام است، نه برهان عقلی، در نهایت تفریط است.
امام رازی چنین میگوید: همانطوری که امت با مشاهده معجزه میفهمند آنچه را پیامبر میگوید از طرف خداست و آورنده این دعوت در دعوی خود صادق است، پیامبر نیز با دریافت معجزه میفهمد که آورنده این کلام فرشته وحی است که از طرف خدا مأمور ابلاغ کلام وی شده است؛ نه شیطان و فرشته وحی نیز با شهود معجزه میفهمد آنچه شنیده است، کلام خداست؛ نه کلام غیر حق.[19]
گفتار گذشته برای توجیه برهان بودن معجزه و ردّ تفریطاگرایی در آن کافی به نظر میرسد. لازم است اشاره کوتاهی در ردّ این افراطاگری به عمل آید.
همانطوری که علم حصولی به دو قسم بدیهی و نظری منقسم است و بدیهیتر از هر بدیهی، همانا چیزی است که از او به اوّلی یاد میشود مانند امتناع جمع دو نقیض و هرگونه مطلب نظری در پرتو او حلّ میشود، علم حضوری و کشف نیز دو قسم است؛ یک قسم از آن که فقط بهره مخلَصین (بفتح) است و هیچگونه ابهام بردار نیست؛ زیرا در قلمرو اخلاص صرف که تجرّد تام عقلی است، نه شیطان و هم از درون، نه ابلیس اضلال و اغواء و تغلیط و... از بیرون راه دارد و اگر در منطقهای از هستی جز حق چیز دیگر نبود و انسان سالک به آن مقام منیع باریافت و به خصوصیت آن آگاه بود، هرچه میبیند حق است و هیچ احتمال خلافی در نفس او منقدح نمیشود.
آنچه را پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)مییابد، سراسر حق است و آنچه را فرشته میشنود، تماماً حق است؛ نه پیامبر احتمال خلاف میدهد، نه فرشته پیدایش خلاف را تجویز میکند.
قلمرو اعجاز، جایی نیست که وهم یا اغواء ابلیس رخنه کند و در محور امن از گزند وسوسه نیازی به اعجاز نیست؛ یعنی فرشته با شهود متن حق هرگز شک ندارد تا برای رفع شک اعجاز طلب کند. همچنین پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)با مشاهده صرف حق هرگز احتمال خلاف نمیدهد تا برای برطرف نمودن آن نیاز به اعجاز داشته باشد.
اعتقادی بودن مسئله امامت
بخش دوم
امامت، خواه به صورت بحث کلامی طرح گردد، خواه به سیرت مسئله فلسفی ارزیابی شود و خواه در کسوت عرفان نظری مشاهده گردد، از مسائل اعتقادی به شمار آمده، در ردیف بحث از اوصاف و افعال خداوند است؛ گرچه سطح طرح آن در علوم یاد شده یکسان نیست.
زیرا امامت نزد عارف، همان خلافت الهی است بر همه موجودهای جهان آفرینش از عرض ملکوت تا فرش طبیعت و ناسوت و امام، همان انسان کاملی است که نه تنها به یُمن او آسمانها و زمین ارتزاق میکنند و جهت تنظیم امور فردی و اجتماعی جوامع بشری مأموریت مییابد؛ بلکه برای تعدیل اسمای حسنای الهی سِمت ویژه دارد؛ چون هر اسمی دولت خاص به خود را میطلبد و اقتضای مخصوص دارد؛ تنها اسم اعظم است که جامع همه آنها بوده، هر اسمی را به مقتضای خاص خود میرساند و نظم اسماء را حفظ مینماید.
انسان کامل که مظهر اسم اعظم است، عامل خوبی برای تقدیر مقتضاهای اسماء حسنا خواهد بود؛ لذا وی خلیفه خدای سبحان در تمام قلمرو امکان بوده، همگان در ساحت قدس خلافتش کُرنش میکنند؛ زیرا اگر همه فرشتگان در پیشگاه وی سجده کردهاند و فرشتگان نیز مدبرات امورند، پس همه پهنه امکان در حضور وی خاضعاند.
امامت نزد حکیم با روح قدسی همراه است و امام در باطن خویش فرشته معصوم است که حل این مسائل در خور مبانی بعضی اهل کلام که اصل تجرد روح برای آنها روشن نشد، نخواهد بود.
به هر تقدیر، امامت نزد متکلّم شیعه مسئله اصلی است؛ نه فرعی؛ چنان که مشروحاً در مقاله ولایت و رهبری آمده است.
آنچه تذکرش در این پیشگفتار لازم است، این است که قبل از آنکه به شرایط امامت دست برده شود و پیش از آنکه به اوصاف امام خدشهای وارد گردد و سرانجام امام از عرش خلیفةاللّهی به فرش خلیفةالناسی تنزل کرده، امام معصوم راستین از صحنه خارج شود و خلیفه را در سقیفه بسازند، مسئله امامت را از اوج اصلی و کلامی بودن به حضیض فرعی و فقهی شدن کشاندند و او را از فعل خدایی به فعل خلقی سقوط دادند و انتصاب الهی را به انتخاب مردمی مبدّل ساختند. سپس هر زمامداری را امام دانستند و اطاعتش را فرض عین و عین فرض پنداشتند و صنیع خود را همتای امام دانستند و اطاعتش را فرض عین و عین فرض پنداشتند و صنیع خود را همتای خدا و پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) انگاشتند و اطاعت هر سه را همسان دانستند و در نتیجه آیه: ?أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولی الأمر منکم?.[20] را بر زمامدارانی که اجتهاد در قبال نصّ معصوم را روا داشتند، منطبق نمودند؛ فانظر ماذا تری.
امامتی که جز به تنصیص الهی حاصل نمیشود[21]، خواه به نص قولی نظیر آنچه در حدیث غدیر و منزلت و... خواه به نصّ فعلی یعنی ظهور اعجاز که در حکم تنصیص قولی است به صرف بیعت چند نفر یا مشورت گروه خاص یا استیلاء کافی دانستند[22] و هدف زعامت را مجرّد نظم صوری پنداشتند؛ در حالی که امامت معصوم تنها قطب سنگ آسیاست؛ «... انّه لیعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحی».[23]
در پایان تبرّکاً سبب تعظیم حضرت امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلّین به «کرّم الله وجهه»، طبق نقل محقق دوانی در رساله نور الهدایة نقل میشود: «... وقتی که حضرت علی(علیهالسلام) در مشیمه رحم مادر خود، فاطمه بنت اسد، بودند، چون حضرت سیدالنبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم)فاطمه را میدیدند، فاطمه بیاختیار از جای خود بر میخاست و چون از حقیقت حال او استفسار مینمودند، میفرمود: غریب حالتی مشاهده میکنم که هرگاه حضرت سیدالنبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم)را میبینم، جنین در رحم من به حرکت میآید، مییابم که جنین در مشیمه قیام نموده، لهذا هنگام دیدن آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم)بیاختیار برمیخیزم و چون رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم)در پیش من از طرفی به طرف دیگر میرود، فیالفور جنین در مشیمه رحم من به حرکت میآید؛ چنان که مییابم که روبهطرفی که حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم)توجّه فرموده، جنین نیز روی به آن طرف دارد؛ بنابراین، مرا ناچار روی بدان طرف باید کرد که توجّه به آن حضرت است. اکثر علمای اهل سنّت وجه اینکه ایشان را کرّم الله وجهه میخوانند، همین معنا نوشتهاند؛ پس دانستم که بر آن حضرت(علیهالسلام) حالت و مرتبت جناب نبوی منکشف بوده، در هنگامی که هنوز تولد نیافته بودند و این نیست مگر از خواص نفس قدسی... ».[24]
خلاصه آنکه امامت نزد شیعه مسئله کلامی است؛ چون تعیین امام، فعل خداست و نزد اهل سنت، مسئله فقهی است؛ چون تبیین آن کار خلق است قبل از اینکه امام را از صحنه خارج کنند، امامت را از کلام به فقه کشاندند؛ بنابراین، سرّ آنکه امامت در فرهنگ شیعه از اصول به شمار میآید روشن شد.
و الحمد لله ربّ العالمین
قم فروردین 1368
جوادی آملی
[1] ـ سوره زمر، آیه 62.
[2] ـ علل الشرایع، ج 1، باب 99، ص 147 ـ 148.
[3] ـ سوره آل عمران، آیه 190.
[4] ـ سوره یوسف، آیه 105.
[5] ـ سوره بقره، آیه 145.
[6] ـ سوره انبیاء، آیه 23.
[7] ـ سوره نساء، آیه 122.
[8] ـ سوره توبه، آیه 111.
[9] ـ سوره کهف، آیه 49.
[10] ـ سوره رعد، آیه 31.
[11] ـ سوره حاقه، آیه 46.
[12] ـ الهیات شفا، ص488.
[13] ـ مبدأ و معاد، ص547.
[14] ـ سوره انبیاء، آیه 23.
[15] ـ شرح اشارات،ج 3، ص323.
[16] ـ همان، ص330.
[17] ـ سوره قصص، آیه 32.
[18] ـ سوره بقره، آیه 24.
[19] ـ تفسیر فخر رازی، ج7، ص139، ذیل آیه 285 سوره بقره.
[20] ـ سوره نساء، آیه 59.
[21] ـ اللوامع الإلهیة، ص333.
[22] ـ همان، ص349.
[23] ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
[24] ـ الرسائل المختاره، ص122.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ