بدحجابی، پدیدهای پیچیده، چندوجهی و برخاسته از علل و عوامل مختلف است و در جامعهی امروز ایران، نوعی آسیب اجتماعی جدّی تلقی میشود که در صورت مهار نشدن آن، میتواند به یک بحران اجتماعی با پیامدهای گسترده، عمیق و غیرقابل پیشگیری تبدیل شود . مسئلهی «بدحجابی» را میتوان از جهات مختلفی مانند واکاوی ریشهها یا پیامدها، در حوزههای مختلف تاریخی، جامعهشناختی، روانشناختی، علوم سیاسی و حتی علوم اقتصادی مورد بحث و بررسی قرار داد. در این نوشتار برآنیم در حوزههای علوم اجتماعی و روانشناسی، با بررسیمهمترین ریشههای رشد و گسترش «بدحجابی»، به ارائهی راهکارهایی عملی در جهت حل این معضل فراگیر بپردازیم.
«حجاب» یکی از اساسیترین احکام دین اسلام و از ضروریات و واجبات آن به شمار میآید که شامل مجموعهای از اصول مورد تأکید این دین در زمینهی پوشش، رفتار و گفتار زنان در جامعهی اسلامی است. بر این اساس، «بدحجابی» مفهومی است که با کوتاهی در التزام عملی به بخش یا بخشهایی از اجزای تشکیل دهندهی حجاب، محقق میشود و عمدتاً به پوشش و رفتار غیراسلامی زن در عرصهی اجتماع ناظر میباشد. هرچند که پوشش مردان نیز در شریعت اسلام، شرایط و ویژگیهای خاص خود را دارا میباشد و جامعهی کنونی ما، از حالت مطلوب آن فاصلهی بسیاری گرفته است؛ اما در این مجال به دلیل اهمیت خاص حجاب زن در دیدگاه اسلام و از سوی دیگر، نقش بیبدیل آن در تأمین سلامت و پیشبرد اهداف جامعهی اسلامی؛ عوامل گسترش روزافزون «بدحجابی» در جامعهی کنونی ایران مورد بحث قرار گرفته است.
«جان آدامز»، از رهبران جنگهای استقلال آمریکا، اهمیت پاکدامنی زنان - که یکی از ثمرات حجاب آنان است - را در پیشبرد اهداف جامعه این چنین توصیف میکند: «با مطالعهی تاریخ دولتها، زندگی و رفتار آدمها به این نتیجه رسیدهایم که رفتار زنان قابل اطمینانترین و کم خطاترین شاخص برای تعیین میزان پایبندی یک ملت به اخلاقیات و پاکدامنی است. یهودیان، یونانیها، سوئیسیها و آلمانیها همگی زمانی هویت ملی و شکل استقلال طلبانهی دولتهایشان را از دست دادند که پاکدامنی خانوادگی و حجب و حیای زنانشان از دست رفت.»[1]
«همفر»، جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی، در کتاب خاطرات خود اذعان میدارد که؛ یکی از نقاط قوت و نیرومندی اسلام و از علل پیشرفت مسلمانان، حجاب زنان است که موجب جلوگیری از فساد و روابط نامشروع میگردد و باید برای نیل به اهداف استعمارگرانه، نابودی آن را در سولوحهی اقدامات وزارت مستعمرات انگلیس قرار داد. او همچنین در این بارهمیگوید: «در مسئلهی بیحجابی زنان، باید کوشش فوقالعاده به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بیحجابی و رها کردن چادر مشتاق شوند... پس از آنکه حجاب زن با تبلیغات وسیعی از میان رفت، وظیفهی مأموران ما آن است که جوانان را به عشق بازی و روابط جنسی نامشروع با زنان تشویق کنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامی گسترش دهند.»[2]
بر این اساس، ریشهیابی و درمان معضل «بدحجابی» را میتوان از جهات متفاوتی حائز اهمیت دانست و این اهمیت عمدتاً در گرو ماهیت اجتماعی این مسئله است. در حقیقت، «بدحجابی»، افزون بر آثار و تبعات فردی مانند افزایش مزاحمتها، آزارها وخشونتهای جنسی؛ دارای پیامدهای اجتماعی متعددی است که به طور مستقیم نهادهای اجتماعی مانند خانواده و حقوق دیگر افراد جامعه مانند سلامت روانی و جنسی آنها را نشانه رفته است و از این بابت، سزاوار اقدامات جدّی حکومت اسلامی در مبارزه و کنترل این پدیدهی مخرب میباشد.
منظور از حجاب زن به طور مشخص، پوشانیدن تمامی بدن و برجستگیهای آن به جز گردی صورت و دستها از مچ به پایین، با رنگهای متناسب با عرف جامعه یا غیرزننده است، که همراه با رفتار و گفتار متین و به دور از عشوهگری و خضوع در کلام باشد و منجر به خودنمایی و جلب نظر در جامعه نگردد. بنابراین، هر آنچه اعم از لباسهای تنگ و کوتاه، با رنگها، نوشتهها ونقشهای محرک، آرایش صورت و مو، رفتار، گفتار و حرکات عشوهگرانه، استفاده از زیورآلات، عطرهای محرک و زننده، کفشهای صدادار، غیرمعمول و ... را میتوان از مصادیق بدحجابی زنان به شمار آورد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ