سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که گفتن ندانم واگذارد ، به هلاکتجاى خود پاى درآرد . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 95 آبان 4 , ساعت 3:52 عصر

هدایت در قرآن               بسم اللّه الرحمن الرحیم

بهره مندی همگان از هدایت قرآن 

1. چون قرآن مجید به منظور هدایت همگان تنزّل یافت، تمام افرادی که در پهنه زمین و گستره زمان به سر میبرند از نور رهنمود او برخوردار خواهند شد و در فهم معارف آن، نه فرهنگ خاصّی معتبر است که بدون آن نیل به اسرار قرآنی میسور نباشد و نه تمدّن مخصوصی مانع است که با داشتن آن از لطایف قرآنی محروم و با ابتلای به آن بهرهمندی از ره‌ورد آسمانی برای او میسّر نباشد.

خلاصه آنکه نه عربیت شرط راهیابی به حقایق قرآنی است و نه عجمیّت مانع نیل به ذخایر آن: ?تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً?[1]. آری، برخی به آسانی و بعضی آسان‌تر از آن کتاب کریم طرفی می‌بندند که: ?لقد یسّرنا القران للذّکر فهل من مدّکر?.[2]

2. اگر کتابی از لحاظ وسعت حوزه رهنمود، جهان شمول باشد، باید با زبان جهانیان سخن بگوید تا همگان را از فهم زادراهش نصیبی باشد و هیچ‌کس بهانه نارسایی آن زبان و دست‌آویز آشنا نبودن با آن فرهنگ را خار راه خود نبیند و از پیمودن مسیر سعادت نایستد؛ زیرا حَرَم وصال در پیش و حرامی راهزن در کمین اگر رفتی، بُردی و اگر خُفتی، مُردی.

3. تنها زبانی که جهان گسترده بشریت را هماهنگ می‌کند، همانا زبان فطرت است که فرهنگ مشترک انسان‌هاست و هر فردی به نوبه خود از آن بهره‌مند و بدان آشناست و هیچ فردی بهانه بیگانگی از آن را در سر نمیپروراند و دست تطاول تاریخ به دامن پاک و پایه‌های استوار آن نمی‌رسد؛ که خداوند فطرت آفرین، صیانت او را از هر گزندی تأمین فرمود؛ ?فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدّین القیّم... ?.[3]

نشانه اشتراک فرهنگ قرآن کریم را میتوان در گردهمایی دلپذیر سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی و اویس قرنی و عمّار عربی در ساحت قدس پیامبر جهانی حضرت محمد بن عبداللّه(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که با شعار: «بعثتُ إلی الأسود و الأبیض و الأحمر» [4] شُهره عالم شد، مشاهده نمود؛ زیرا در پیشگاه وحی که ظهور تامّ وحدت حق است، کثرت صورتْ محکوم وحدت سیرت است و تعدد زبان ونژاد و اقلیم و عادات و رسوم و دیگر عوامل گوناگون بیرونی، مقهور اتّحاد فطرت درونی است که: و «متحد جانهای مردان خداست».

آنان که به رنگ و نژاد و لهجه و دیگر عوارض زوال پذیر، صبغه اصالت بخشیدند، همانند جماد و گیاه وجانوراند که جز تفاوت در رنگ، فصل ممیّز دیگری ندارند. تنها عالمان خدا ترس که فطرت پذیرش سروش وحی را پاس نهاده و در راه آن گام برداشته و به هدف رسیده‌اند، دارای فصل ممیّز انسانی میباشند؛[5] زیرا: «قیمة کلّ امرء ما یحسنه» [6] و قیمتگزاری افراد گوناگون بشر در اختیار خالقی است که به سرائر همگان آگاه است؛ ?ألا یعلم من خلق و هو اللّطیف الخبیر? [7] و در ارزشیابی بردگان ملیتگرا و آزادگان خداپرست، چنین میفرماید: ?...ومن الجبال جدد بیض و حمر مختلف ألوانها وغرابیب سود ? و من الناس و الدّوابّ و الأنعام مختلف ألوانه کذلک إنّما یخشی اللّه من عباده العلماء إنّ اللّه عزیز غفور?.[8]

خشیت عالمانه برخاسته از فطرت است که عامل وحدت میباشد؛ وگرنه دل‌باختگان به مظاهر رنگارنگ طبیعت که: «لیّن مسها و قاتل سمّها»، از هم پراکنده‌ند که: «جان شیران و سگان از هم جداست».

بیان معارف قرآنی از راه حکمت،موعظه و جدال احسن

4. اگرچه انسانها فرهنگ مشترکی به نام فطرت الهی دارند، لیکن در هوشمندی یکسان نیستند؛ بلکه: «الناس معادن کمعادن الذهب والفضة».[9]

از این رهگذر، لازم است کتابی که جهان شمول می‌باشد، معارف فطری را با روشهای متفاوت در سطوح متعدد تبیین نماید تا هیچ محقّقی به بهانه نازل بودن مطلب، خود را بینیاز نپندارد و هیچ ساده‌ندیشی به دستاویز پیچیدگی آن خود را محروم نبیند؛ لذا، قرآن کریم نه تنها از راه حکمت و موعظه و جدال احسن، ره‌ورد خویش را ارائه نمود: ?أُدع إلی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن? [10]، بلکه کوشید از راه تمثیل، بسیاری از معارف را تنزّل داده تا در سایه اعتصام به مَثَل بالا رفته و از موعظه بهرهمند شده و در جدال احسن طرفی بسته و از حکمت سرشار شده؛ آنگاه سرپلی از معقول به مشهود ساخته و از حصول به حضور راهیافته و از غیب به شهود بار گرفته و از علم به عین آمده و از منزل اطمینان به مقصد لقای خدای سبحان رسید و از آنجا سیر بیکران «من اللّه إلی اللّه فی اللّه» را با نوای «آه من قلّة الزاد و بُعد الطریق و طول السفر» [11] و با شهود مقصود و حیرت ممدوح: «ربّ زدنی فیک تحیّراً» [12] ادامه داد و با امامان معصوم(علیهم‌السلام) هماهنگ شد که فرمودند: «إلهی هب لی کمال الانْقطاع إلیک و انر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک».[13]

راه تمثیل، همان‌طوری که در منطق آمده، غیر از راه حدّ و رسم است؛ زیرا نه ذاتیات شیء مورد تعریف در آن مأخوذ است و نه عوارض ذاتی آن اخذ شده است؛ بلکه برخی از نمونههای مشابه یاد میشود؛ چنان‌که در تعریف نفس آدمی میگویند که نفس در بدن همانند ناخدا در کشتی است که این جز تمثیل، چیز دیگری نخواهد بود تا زمینه‌ای باشد برای بازشناسی نفس در مرحله‌ی که رهایی از نفس از بدن به تمثیل دیگری بیان می‌شود که: «رکبت البحر و انکسرت السفینة».[14]

خلاصه آنکه قرآن کریم، گذشته از روشهای قاطع استدلال، پیمودن راه مثل را نیز فرا راه همه قرارداد تا برخی را دلیل و بعضی را گواه و برای عده‌ی راهنما و برای گروهی راهگشا باشد؛ ?و لقد ضربنا للناس فی هذا القران من کلّ مثل لعلّهم یتذکّرون?.[15]

باید هوشیار بود که در محدوده مَثَل توقف نشود؛ بلکه آن را روزنه به جهان وسیع ممثَّل دانست و از آن مسیر گذشت و از مرحله علم به مقام عقل سفر کرد که حضرت ابی‌ابراهیم موسی بن جعفر(علیه‌السلام) به هشام بن حکم چنین فرمود:

«یا هشام! انّ العقل مع العلم فقال: ?و تلک الأمثال نضربها للنّاس و ما یعقلها إلاّ العالمون?»،[16] و اگر نور علم یار راه نباشد، مَثَلها چون کتلها سدّ راه خواهند بود ولی باچراغ علم میتوان این عقبه‌های کئود را پیمود و به قلّه عقل رسید؛ سپس از سَکّوی عقل به کنگره شهود پرواز نمود و تنها به عزّ قدس خداوندی تعلّق یافت و دیگر هیچ؛ زیرا: «زهر چه رنگ تعیّن پذیرد آزاد است».

بهره مندی صاحبان فطرت سالم از قرآن

5. چون هدف وحی آسمانی تربیت فطرت و شکوفایی آن است: «... و یثیروا لهم دفائن العقول» [17]، صاحبان فطرت سالم از آن بهرهمند و از شنیدن صدای توحیدی او اشک شوق میریزند و تبه‌کاران فطرت برگشته، از آن نوای الهی محروم و به همان فرآوردههای مادی مغرور و به جای اشتیاق به نور علم خدایی در حجاب علم بشری مستان و خرامان تا لحظه بیداری به سر میبرند که : «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا».[18]

تنها چیزی که شمع فروزان فطرت را افسرده میکند، همان گناه است که در دل را میبندد و با بستن دل، نه راهی برای بیرون رفتن تباهی است و نه جایی برای درون آمدن فروغ الهی: ?أفلا یتدبّرون القران أم علی قلوب أقفالها? [19] آنانکه فطرت‌مندند،در پیشگاه وحی الهی فرحناک‌اند: ?والذین اتیناهم الکتاب یفرحون بما أنزل إلیک?،[20] وآنانکه تبهکارانه شعاع فطرت را خاموش کردند، به همان دانش محدود بشری طربناک‌اند: ?فلمّا جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا یستهزءون?.[21]

آنانکه در پرتو تزکیه نفس به فلاح رسیده‌ند، به فرمانِ ?إذا قُریء القران فاستمعوا له و أنصتوا? [22] هشیارانه گوش فرا میدهند: «زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود وگوش»، و آنانکه با دسیسه نفس و پنهان کردنش در گور آرمان، گرفتار خیبه و خسارت شده‌ند، به مصداق ?و انّی کلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أصابعهم فی اذانهم و استغشوا ثیابهم و أصرّوا و استکبروا اسْتکباراً? [23] حاضر به استماع کلام الهی نیستند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ