سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، سکوت را در سه جا دوست دارد :به هنگام خوانده شدن قرآن، به هنگام پیش رفتن به سوی دشمن، و به هنگام تشییع جنازه . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 94 آذر 14 , ساعت 7:58 عصر

جریان «واقفیه‌ انقلاب اسلامی» پس از رحلت امام (ره) از ولی‌فقیه زمان فاصله گرفت و شدت انحراف آنان را به رویارویی با مکتب امام کشاند. کمتر از یک دهه پس از رحلت امام (ره) پرده‌ها برافتاد و اینان که با نفاق خود را همراه با انقلاب و امام معرفی می‌کردند، عملاً ماهیت حقیقی خویش را اثبات کردند.

پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع) رخنه‌ای در جهان تشیع بروز کرد که از آن به «واقفیه» تعبیر می‌گردد. شیخ مفید آخرین انشعاب از شیعه اثنی‌عشریه را واقفیه می‌داند که در امامت امام موسی کاظم (ع) متوقف شدند و امامت حضرت علی بن موسی‌الرضا (ع) را انکار کردند. ماجرا از آن قرار بود بنیان‌گذاران واقفیه سه نفر به نام‌های علی‌بن‌ابی‌حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را در اختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چراکه در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. ازاین‌روی نه‌تنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر استفاده کردند.

به‌نظر می‌رسد، حب دنیا این یاران مورد وثوق اهل‌بیت را به ورطه خیانت و ضلالت کشاند و هرچند اثری از این فرقه در تاریخ به‌جای نماند، اما تکرار تاریخ بار دیگر در ادوار دیگر، یادآور ماجرای واقفیون است. مشابه چنین ماجرایی را در انقلاب اسلامی نیز می‌توان مشاهده کرد که در ادامه جزئیات این تشابه بر مخاطبان محترم روشن‌تر خواهد شد.

واگرایی پس از امام

در واپسین روزهای عمر امام راحل (ره) یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های ایشان حفظ و حراست از انقلاب و جلوگیری از نفوذ دشمن و نامحرمان به داخل نظام بود. این جمله از بیانات امام (ره) در این خصوص شنیدنی است که فرمودند:«تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد. تا من هستم، نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی‌پناه را از بین برند. تا من هستم، از اصول نه شرقی نه غربی عـدول نخواهم کرد. تـا من هستم، دست ایـادی آمریکا و شوروی را در تمـامی زمینه‌ها کوتـاه می‌کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته، پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»[1]

از سویی ایشان به عمق راهبرد «استحاله از درون» دشمن نیز پی برده بودند و در آن سال‌ها بدان هشدار می‌دادند:«حریف‌های ما که کارکشته و کارکرده و مطالعه کرده هستند، این‌ها مطالعه کرده‌اند که... یک ملت را نمی‌شود مهار کرد باید چه بکنند؟ تا این‌که انقلاب را نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند. فعالیت الآن این است که می‌خواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد نفاق و اختلاف کنند...»[2]

موسوی‌خوئینی‌ها: من زمان امام(ره) هم ولایت مطلقه را قبول نداشتم اما ازآنجایی‌که امام جاذبه فوق‌العاده‌ای داشت و ما نیز از شاگردان ایشان بودیم رویمان نمی‌شد که جلوی امام مخالفت کنیم اما حالا که این شرایط نیست، من می‌گویم که از ابتدا هم این مسئله را قبول نداشته‌ام.

بازخوانی برخی حقایق پشت پرده همان دوران و نیز رویدادهایی که بعداً رخ داد نشان از عمق دوراندیشی حضرت امام (ره) در شناخت آسیب‌هاست.

در سال‌های واپسین عمر امام (ره) بازگشت گروهی از وابستگان جریان فکری لیبرال به بخش‌هایی از زیرمجموعه حاکمیت و ارتباط آن‌ها با برخی از شخصیت‌ها به شکل‌های مختلف عیان بود. افزایش مراودات مهندس بازرگان و همفکرانش با آیت آ... منتظری و نتیجتاً تأثیرپذیری شگرف منتظری از آن‌ها و نیز رخنه آرام‌آرام برخی دگر اندی‌شان سکولار به مؤسسات مطبوعاتی هم چون کیهان و اطلاعات -که تحت مدیریت جناح چپ سنتی بودند همه و همه قرائنی برای یک خیزش خاموش ولی جدی به شمار می‌آمد.

هرچند حضرت امام (ره) با عزل منتظری و نیز هشدار به وی به‌خاطر تأثیرپذیری از منافقین و لیبرال‌ها، از به مخاطره افتادن ناگهانی انقلاب، جلوگیری کردند، اما خطر «استحاله» خطری نبود که به این راحتی‌ها بتوان آن را دفع کرد. 

با رحلت حضرت امام (ره) موج «استحاله» کم‌کم خود را نمایان ساخت. در 30 مرداد 1368، یعنی 5/2 ماه بعد از رحلت امام (ره) درج مقاله‌ای به قلم علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، در روزنامه اطلاعات با مدیرمسئولی سید محمود دعایی عضو مجمع روحانیون مبارز خشم نیروهای انقلابی را برانگیخت. او در این مقاله گذشته‌ای پر از خطا از دوران طی شده انقلاب اسلامی را ترسیم کرده و اظهار امیدواری نموده بود که دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی قرار است «خطا»های گذشته تکرار نشود. برای خوانندگان روزنامه اطلاعات تعجب‌آور بود که در روزنامه‌ای که مدیریت آن با جناح چپ رادیکال است، مردم به‌خاطر سردادن شعار مرگ بر آمریکا «احساساتی» خوانده‌شده بودند.[3]

هرچند متصدیان این روزنامه بعداً عذرخواهی کردند، اما با نگاهی به این مقاله و مقالات دیگر مشابه آن همچون یادداشت‌های «محمدجواد حجتی کرمانی» در همین روزنامه که دوران جنگ را دوران شعار و زمانه پس‌ازآن را دوران «شعور» قلمداد می‌کرد و بعدها نیز از «تساهل و تسامح» فرهنگی سخن گفت، نشان‌گر سوءاستفاده دشمن و نفوذ در صفوف خودی‌ها بود.

بااین‌حال جناح رادیکال و یا چپ سنتی تا مدت‌ها بر سر مواضع خود در مسائل اقتصادی و سیاست خارجی پابرجا بود. اما ارتحال امام (ره) در نگرش آنان در حوزه سیاست داخلی تغییراتی را ایجاد کرد.

جریان چپ که خود را با نام «خط امام (ره)» می‌شناخت، با ارتحال امام (ره) در تطبیق خود با شرایط جدید دچار مشکلاتی اساسی شد. این مطلب ناشی از آن بود که چهره‌های شاخص این جریان با غرور خاصی خود را منتسب به حضرت امام (ره) می‌نمودند، در مشاجرات سیاسی به مخالفین خود برچسب «مطرود امام (ره)»، «ضد خط امام (ره)» و «پیرو اسلام آمریکایی» می‌زدند. برای مثال یکی از نمایندگان مجلس سوم که از چهره‌های شاخص جناح چپ به شمار می‌آمد آن روزها در نطق پیش از دستور خود مدعی شد:

«اما امام از دید ما آنچه منعکس است و همه می‌دانند و قابل‌انکار نیست همواره از لحاظ تئوری برای مردم مشخص بود که طرفدار کدام طرز فکر هستند و بالخصوص در سخنان اخیر حضرت امام در منشورهای اول و دوم وصیت‌نامه و سایر پیام‌ها به روحانیون و دیگران مشخص بود که امام دقیقاً همان خطی را دارند که جناح خط امامی جناح رادیکال‌ها(؟!!) مدعی طرفداری از آن است یعنی ذره‌ای تردید در این زمینه وجود ندارد.»[4]

در چنین شرایطی مقام معظم رهبری در پاسخ به ادعای مدعیان پیروی از خط امام فرمودند:

«ما با این موافق نیستیم که هر کسی بیاید حرفی را به امام نسبت بدهد؛ درحالی‌که نمی‌داند روش و ممشای امام ( ره) چه بود. ممشای امام را اهل بصیرت و اهل خبره و کسانی که معاشر و محشور با ایشان بودند، می‌دانند؛ نه این‌که هر کس بیاید حرف بزند اگر امام (ره) بود چنین و چنان می‌فرمود...»[5]

در زمان صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر ارتداد سلمان رشدی و لزوم اعلام انقلابی او بهزاد نبوی رسماً در جلسه هیئت دولت به این حکم اعتراض می‌کند و می‌گوید: «باید در قضیه قطع یا ایجاد ارتباط با دولت انگلیس، همیشه به‌صورت حساب‌شده عمل کنیم. زیرا قبلاً هم چند بار رابطه قطع‌شده و پس از مدتی دو بار تلاش و وساطت دیگران، این رابطه برقرار شده است. باید متوجه باشیم این قضیه رشدی، یک پوست خربزه نباشد که انگلیسی‌ها جلوی پای ما بگذارند تا قضایای قطع رابطه و برقرار مجدد آن دوباره تکرار شود.»

واقعیت آن است امروزه دلایل و مستندات محکمی وجود دارد که این ادعا که تجدیدنظرطلبان آن روزها واقعاً تمام‌عیار در خط امام بودند، را باطل می‌سازد.

از جمله این مستندات روایت «محمدحسین صفارهرندی» وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی از میزان اعتقاد سید محمد موسوی‌خوئینی‌ها -از چهره‌های شاخص جریان موسوم به چپ- به دیدگاه‌های امام(ره) است : «موسوی‌خوئینی‌ها در یکی از کلاس‌های درسش در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد عنوان می‌کند که ولایت مطلقه فقیه اساساً مسئله قابل قبولی نیست و نمی‌شود آن را پذیرفت. از وی سؤال می‌شود که شما که جزو گروه‌محوری بودید که در زمان امام کسانی را که نسبت به مسئله ولایت‌فقیه تشکیک عملی کرده بودند به ضدیت با اسلام متهم کرده و گفتید که ضدانقلاب و طرفدار اسلام آمریکایی هستید پس چطور این حرف را می‌زنید؟ موسوی‌خوئینی‌ها گفته بود که من زمان امام(ره) هم ولایت مطلقه را قبول نداشتم اما ازآنجایی‌که امام جاذبه فوق‌العاده‌ای داشت و ما نیز از شاگردان ایشان بودیم رویمان نمی‌شد که جلوی امام مخالفت کنیم اما حالا که این شرایط نیست، من می‌گویم که از ابتدا هم این مسئله را قبول نداشته‌ام.»[6]

مستند دیگر مربوط به زمان صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر ارتداد سلمان رشدی و لزوم اعلام انقلابی او است که بهزاد نبوی رسماً در جلسه هیئت دولت به این حکم اعتراض می‌کند و می‌گوید: «باید در قضیه قطع یا ایجاد ارتباط با دولت انگلیس، همیشه به‌صورت حساب‌شده عمل کنیم. زیرا قبلاً هم چند بار رابطه قطع‌شده و پس از مدتی دو بار تلاش و وساطت دیگران، این رابطه برقرار شده است. باید متوجه باشیم این قضیه رشدی، یک پوست خربزه نباشد که انگلیسی‌ها جلوی پای ما بگذارند تا قضایای قطع رابطه و برقرار مجدد آن دوباره تکرار شود.»[7]

و یا در ماجرای عزل آقای منتظری، پس از آن‌که فرمان امام مبنی بر محو عکس‌ها و آثار آیت آ... منتظری از ادارات و نهادها صادر می‌گردد، در جلسه 7/1/1367 هیئت دولت، بهزاد نبوی این اقدام را باعث به وجود آمدن مشکلات بسیار در جامعه می‌داند و سید محمد خاتمی نیز طرح این موضوع را برخلاف مصلحت می‌شمارد.[8]

اکبر گنجی که خود بعدها از چهره‌های جنجالی جریان چپ بود، به لحاظ خاستگاه سیاسی نزدیک به باند مهدی هاشمی بود. وابستگی وی به باند مهدی هاشمی به حدی بود که گفته می‌شود وی در زمان خلع منتظری از قائم‌مقامی رهبری به‌فرمان امام، در ترکیه حضور داشت، به‌محض شنیدن این خبر، در اقدامی موهن تصویر حضرت امام (ره) را بر زمین انداخت.[9]

آری، این دلایل به‌روشنی ثابت می‌کند که حداقل بخش مهمی از جریان موسوم به چپ که مدعی خط امام بود، در همان زمان حیات پربرکت امام (ره) نیز التزام چندانی بدان نداشت و صرفاً از آن به‌عنوان یک حربه سیاسی رسانه‌ای استفاده می‌کرد.

از سویی در دهه هشتاد میلادی، غول بلوک شرق و مظهر سوسیالیسم و اندیشه‌های چپ‌گرایانه در حال افول بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروریختن دیوار برلین، در آغاز دهه 90 میلادی زنگ خطر را برای همه چپ‌گرایان عالم به صدا درآورد.

جریانی که خود را نماینده تمام‌عیار خط امام می‌دانست و حتی قرائت چپ زده و سوسیالیستی خود از اقتصادی اسلام را معادل اندیشه‌ی امام معرفی می‌کرد، اینک اما در برابر سدی قرار گرفته بود و آن سیاست تعدیل دوره سازندگی بود که دقیقاً مسیری دیگر را دنبال می‌کرد. 

با تشکیل دولت سازندگی اقتصاددانان و مدیران چپ‌گرای دولت موسوی یا به حاشیه رفتند و یا خود را با سیاست دولت جدید تطبیق دادند. رجال سیاسی این جریان نیز عملاً در چند کانون مهم به بازاندیشی و تجدیدنظر در اندیشه‌های خود پرداختند که حاصل یکی از مراکز یعنی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، پروژه قرائت «وبری» از ولایت‌فقیه بود.

چگونه ولایت‌فقیه با نظری «وبر» تفسیر شد؟

یکی از موضوعات محل اختلاف در جریان شکاف سیاسی درون جبهه انقلاب اسلامی مربوط به مسائل نظری و معرفتی و بالأخص قرائت از نظریه ولایت‌فقیه چه در مبانی چه در حدودوثغور آن بود. یکی جریان سیاسی به‌ جایگاه امام (ره)، منطبق بر جایگاه ایشان (مقام ولایت‌فقیه) بود و بنابراین معتقد بود چون ایشان صاحب‌ولایت هستند، فرمان ایشان فصل‌الخطاب است و در مقابل نگاه جناح مطابق منطبق بر شخصیت کاریزماتیک ایشان بود و لذا اعتقاد آن‌ها بر این بود که امام (ره) ازآنجایی‌که موردقبول عموم مردم بودند و همه با دل‌وجان حرفشان را پذیرا هستند بنابراین فصل‌الخطاب و مبسوط‌الید هستند.

آسیب اصلی نگاه کاریزماتیک به امام آن بود که از حضور امام (ره) به‌عنوان یک حادثه فردی و استثنایی تاریخی یاد می‌شد که این جایگاه به دلیل قاعده‌مند نبودن، قابل‌دوام و تکرار نخواهد بود. این دیدگاه ضمن عدم درک حقیقی از نظام ولایی شیعی، آن را به‌عنوان یک مرحله گذار و پوپولیسم نامطمئن و نادوام می‌شناسد که به دلیل ناپایداری باید به هر چه سریع‌تر به‌سوی دیگر اشکال قدرت تغییر جهت دهد.

در دهه 60 تعداد و سال‌های پس‌ازآن قابل‌توجهی از انقلابیون جناح چپ، ضمن الگوپذیری از آرای معرفتی «ماکس‌ وبر» رهبری امام خمینی (ره) و رابطه او با مردم را به رهبری «کاریزماتیک» و «فرهمندانه» تعبیر و تفسیر کردند و در مقابل رابطه مردم با او بر اساس ویژگی‌های شخصیتی و کنش عرفانی ایشان تحلیل می‌گردید.

«وبر» در تحلیل و نگاه تفهمی خویش کنش‌های افراد را به چهار نوع تقسیم می‌کند.

الف- کنش‌های عقلانی معطوف به هدف؛

ب- کنش‌های عقلانی معطوف به ارزش؛

ج- کنش‌های انفعالی و یا عاطفی؛

د- کنش‌های سنتی؛

در کنش‌های عقلانی معطوف به هدف، عمل، به شیوه‌ای محاسبه‌گرایانه به‌سوی هدفی دنیوی و قابل وصول جهت‌گیری می‌شود؛ مانند رفتار تاجر برای رسیدن به نفع و یا عمل فرمانده برای پیروزی.در کنش‌های عقلانی معطوف به ارزش، تلاش برای وصول به هدف خارجی نیست، بلکه برای وصول به یک امر ارزشی و یا وهمی است. در کنش عاطفی اثری از اندیشه، تعقل و محاسبه نیست. بلکه رفتاری است که در اثر یک ارتباط عاطفی ظاهر می‌شود؛ و در کنش سنتی تعقل و عاطفه نقشی ندارند و عمل در اثر عادت‌ها و عرفی است که به‌صورت طبیعت ثانوی فرد درآمده‌اند.

ماکس وبر به‌موازات نوع بندی انواع کنش‌ها به تقسیم انواع اقتدار و سلطه پرداخت. او از سه نوع اقتدار هم‌طراز با سه نوع از کنش‌های یادشده نام می‌برد. اول، اقتدار عقلانی و بوروکراتیک. این نوع از اقتدار در جامعه‌ای شکل نهادینه به خود می‌گیرد که رفتارهای عقلانی معطوف به هدف در آن گسترش‌یافته باشد. دوم، اقتدار کاریزماتیک و فرهمندانه؛ که از کنش عاطفی جامعه نسبت به یک فرد خاص پدید می‌آید. در مرکز این اقتدار شخصی است که در موضع یک قهرمان و یا فرد مقدس قرار می‌گیرد. سلطه فرهمندانه امری خارق عادت است و همراهی جامعه با آن، به شخصیت استثنایی رهبر بازمی‌گردد. سوم، اقتدار سنتی است. در اقتدار سنتی کنش‌های مبتنی بر عادات و رسوم نقش اصلی را ایفا می‌کنند.[10]

تحلیل مسائل ایران و خصوصاً حرکت امام از دیدگاه وبر، نیروهای جوان و انقلابی را در معرض آسیب‌های جدی معرفتی قرار می‌داد. اولاً این‌گونه تعبیرات بر مبنای مبانی معرفت‌شناختی اومانیستی (انسان‌محور) «ماکس وبر» تعریف‌شده و هیچ جنبه دینی ندارد ثانیاً جایگاه امام(ره) و رابطه ایشان با مردم و مردم با ایشان را تنها می‌توان در گرو شناخت مفهوم «ولایت» و جایگاه آن در فرهنگ شیعی ارزیابی کرد.

آسیب اصلی نگاه کاریزماتیک به امام آن بود که از حضور امام (ره) به‌عنوان یک حادثه فردی و استثنایی تاریخی یاد می‌شد که این جایگاه به دلیل قاعده‌مند نبودن، قابل‌دوام و تکرار نخواهد بود. این دیدگاه ضمن عدم درک حقیقی از نظام ولایی شیعی، آن را به‌عنوان یک مرحله گذار و پوپولیسم نامطمئن و نادوام می‌شناسد که به دلیل ناپایداری باید به هر چه سریع‌تر به‌سوی دیگر اشکال قدرت تغییر جهت دهد.

هرچند نمی‌توان تنها ریشه‌ی تجدیدنظرطلبی را در این تفسیر «وبر»ی از امامت دانست، اما به‌نظر می‌رسد، تأثیر شگرفی بر جهت‌گیری‌های آینده این جریان داشت. سال‌ها بعد سعید حجاریان، از تئوریسین‌های اصلی تجدیدنظرطلب در دادگاه فتنه 88 صراحتاً ریشه و خاستگاه این تفکر را در همین قرائت و نگرش دانست: «علوم انحرافی غرب در دانشگاه‌های ایران یکی از مهم‌ترین این نظرات انطباق شرایط کشورمان با تئوری ماکس وبر درباره‌ی سلطانیسم است که معتقد است بر بسیاری از امپراتوری‌های شرقی این شیوه از حکومت جاری بوده و یک حاکم پاتریمونیال تیول‌دار و تعدادی حامیان وی که هرکدام خیل عظیمی از تحت‌الحمایگان را یدک می‌کشیده‌اند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمین مستقر کرده بودند.»[11]

او همچنین به تأثیر علوم انسانی غربی در ترویج تفکر غربی در داخل کشور پرداخت و در ادامه و در نقد تطبیق نظریه وبر بر سیاست ایران گفت: «ماکس وبر تجربیات خود را عمدتاً از امپراتوری عثمانی، امپراتوری چین و امپراتوری مغول‌های هند گرفته بود و یک نظریه عمومی بنام پاتریمونیالیزم یا سلطانیزم وضع کرده بود وجه مشترک این کشورهای منطبق بر این نظریه به شرح زیر بود. اولاً) این کشورها به‌صورت امپراتوری و سلسله‌های خاندانی بودند. ثانیاً) این امپراتوری‌ها ماقبل مدرن بوده و هیچ قانونی حاکم بر آن‌ها نبود و در رأس آن‌ها حکام خودکامه جلوس کرده بودند. ثالثاً) حکومت در این کشورها از راه خون و وراثت مستقر می‌شد و به‌اصطلاح نظام‌های موروثی بودند. رابعاً) مردم به‌عنوان رعایا از کلیه حقوق شهروندی محروم بودند و همراه زمین خریدوفروش می‌شدند.

نظام ولایت‌فقیه مشروعیت خود را از ناحیه مقدسه امام زمان (عج) می‌گیرد با این اوصاف انطباق نظریه ماکس وبر، بر شرایط کنونی ایران کاملاً نابجا و بی‌ربط است چون : اولاً) جمهوری اسلامی ایران، نظامی مابعد انقلابی است که مردمی رشید دارد تحت تربیت حضرت امام (ره) به‌خوبی به حقوق خود واقف‌اند. ثانیاً) نظام ما دارای قانون اساسی مدونی است که در آن حق حاکمیت ملی به رسمیت شناخته‌شده و مسئولان آن به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم از سوی مردم انتخاب می‌شوند لذا مردم ما شهروندند نه رعیت. ثالثاً) حکومت در ایران موروثی نیست و از طریق خون منتقل نمی‌شود بلکه خبرگان مبعوث مردم هستند که در هر زمان اعلم معدل و اشجع مجتهدین را که مدیر و مدبر و آگاه به مسائل زمان است انتخاب می‌کنند. رابعاً) مذهب غالب مردم ایران تشیع است و نظام ولایت‌فقیه مشروعیت خود را از ناحیه مقدسه امام زمان (عج) می‌گیرد و بدین لحاظ حکم ولی‌فقیه شعبه‌ای از ولایت رسول اکرم (ص) می‌باشد.»

حجاریان در تأثیر این اندیشه بر عمل سیاسی جریان خود می‌گوید: «من بعد از ارتحال حضرت امام (ره) و آغاز دولت سازندگی به معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک برگزیده شدم در آنجا بود که فهمیدم برای هدایت پروژه‌ها تجربه علمی سیاسی کارساز نیست و لاجرم باید آموزش دانشگاهی هم داشته باشم لذا فوق‌لیسانس و دکترای خود را در علوم سیاسی اخذ کردم و انبوه نظریات و ایدئولوژی‌های سیاسی نادرست در ذهنم تلنبار شد بدون آنکه بازنگری و نقد آن‌ها را داشته باشم. با شروع موج اصلاحات و به‌خصوص تشکیل جبهه مشارکت که به تئوری راهنمای عمل نیاز داشت طبعاً از من توقع می‌رفت که به‌عنوان نظریه‌پرداز دست‌به‌کار شوم و تحلیلی علمی از شرایط جامعه، دولت و نیروهای سیاسی عرضه کنم تا راهنمای عمل حزبی قرار گیرد.»

در میان «واقفیه انقلاب پس از امام»، عده‌ای از ابتدا عقیده و ایمان درستی به خط امام (ره) نداشتند و منافقانه خود را در صفوف انقلاب جای‌داده بودند، گروهی دچار فقر معرفتی و خطای اندیشه ورزی بوده و همین ضعف تئوریک آنان را پس از امام دچار خطای راهبردی و سیاسی کرد و نهایتاً گروهی دیگر مطامع مادی اقتصادی، آلودگی به مفاسد، جاه‌طلبی‌های سیاسی و غرور کاذب مانع از پذیرش حق از سوی آنان شد و عملاً آن‌ها را به واگرایی از مکتب امام کشاند.

در ادامه خواهیم دید چگونه، در ساحت عمل نیز جریانی که زمانی مدعی خط امام بود، رویاروی مکتب آن روح خدا قرار گرفت.

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ